زیگموند فروید متوجه شد که اجبار به تکرار موقعیت های تروماتیک و بسط آنها، با تکرار و عمل، مبنای فعالیت بازی است.
ملانی کلاین، تمایل کودک به بازی را به عنوان پیامد اضطرابی حاد در وی در نظر می گرفت، که او را به سمت نمادسازی مداوم و شخصیت بخشی سوق میدهد. این دو کار، به منظور محک زدن چیزهای درونی در واقعیت، از طریق فرافکنی آنها، بخش بخش کردن و تکرار آنها صورت میگیرد. ابرستوری با کلاین در مورد تعبیر انتقال منفی از طریق بازگرداندن عواطف به ابژه های اصلی موافق بود، زیرا؛ این کار اضطراب انتقالی را کم میکند و باعث استمرار فرایند روانکاوی میشود.
وی معتقد بود؛ تعبیر انتقال با کشف اضطراب های مرتبط به ابژه های اصلی، اجازه اصلاح شدن به تصاویر ترسناک اولیه را میدهد. از سوی دیگر؛ فرایند تحول لیبیدو، تحمل کردن را تسهیل میکند و ترکیب بین بخشهای مختلف سوپر ایگو را (به دلیل کم شدن دونیمه سازی بین تصاویر آرمانی شده و آزاردهنده) ممکن می سازد.
بئاتریس مارکمن روبینز