یه متنی تو تلگرام خوندم از فهیم عطار یه تیکه ازش رو اینجا میذارم:
((خدا از سر تقصیراتم بگذرد اما خودِ من خیلی وقتها حقایق را تحریف کردهام. یک بار رفته بودم ماموریت کاری. یک جای مزخرف کهپشهها هم رغبتی برای زندگی در آنجا را نداشتند. وسط همین جای مزخرف، رسیدم به یک آبشار بزرگ. یک آبشار نسبتا قشنگ که باگورستان ماشین و آدم و زباله محاصره شده بود. مثل بز کوهی از یک صخره کشیدم بالا. با خباثت زاویهای پیدا کردم که فقط آبشار دیدهمیشد. بعد هم چِرپ چِرپ عکس گرفتم ازش و همانجا گذاشتمش رو وبلاگم و زیرش نوشتم «برشی از بهشت». توی عکس یک آبشاربود فقط. نه گورستان ماشین نه قبرستان و نه زبالهها. عجب کثافتکاریای کردم. چند نفر هم پایین عکس از قدرت پرودگار در خلق اینهمه زیبایی تقدیر و تشکر به عمل آوردند و گفتند که کاش ما هم در این بهشت سکنی داشتیم. همینطور به سبک کلیله و دمنه. هیچ کسبه تحریف من شک نکرده بود. به هر حال من بخش کوچکی از حقیقت را نشان داده بودم. ))
یکی از چیزایی که باعث میشه از اینستا بدم بیاد دقیقا همینه واقعی نیس یه جاهایی اون عکسی که میذارم یه برشی از هزار برش اونواقعیته چقد انحراف پیش میاد هرکسی بسته به طرز فکرش و این که دنیا براش چجوری معنی شده یه جور دیگه ب همون تصویر نگاهمیکنه یه جا خونده بودم ذهنیتی که هر آبژه مثلا (کتاب )برا هرکسی میده متفاوته مثلا از وقتی اولین کتابی که تو عمرش دیده چه شکلیبوده تا آخرین کتابی که خونده چه حسی بهش داده همشون باعث میشه به اون آبژه به شکل خاصی نگاه کنه
چقد دنیاهامون متفاوته