یک روز که ما آدمها تو دستگاه آدمکِشی خدا بودیم، فرشتهها میان به خدا میگن:« خدایا یک معدومسازی راه بنداز دیگه. خورده شیشهها زیاد شده همش میره تو دست و بالمون زخمی میشیم.»
مسئول فرشتههای شونه راست هم دفترش رو نشون میده و میگه:«خدایا نگاه کن بعضی از اینا هیچکار نمیکنن. دیگه مجبور میشیم بهشون بگیم یک صلوات بفرست حداقل بفهمیم خودکارمون هنوز جوهر داره یا نه؟»
خدام به فرشتهها میگه:« باشه ولی باید برین با دلیل منطقی لیست بدین نه با این بهونههای الکی».
فرشتههام اول یک نگاهی به نسل انسان تو دستگاه انسانکِشی میندازن. یکهو یکی رو با بالهاشون نشون میدن میگن:« خدایا نگاه اینو دستش همش تو دماغشه. بهداشت فردی جامعه رو به خطر میندازه. بیا اینو بذار تو لیست.»
خدا:« نه بابا حداقل جراحهای پلاستیک یک سودی میکنن چندان بدون فایده نیست این بنده من.»
دوباره فرشتهها یک نگاه میندازن به آدمها یکی دیگه رو نشون خدا میدنمیگن:« خدایا،خدایی بیا اینو بذار تو لیست معدومین. رفته پشت درخت معلوم نیست داره چیکار میکنه.»
خدام یکی میزنه پس کله فرشتهها میگه :«به حریم خصوصی بندههام احترام بذارین».
وقتی فرشتهها دارن برای بار سوم میگردن، میان منو نشون میدن میگن:«خدایا این خیلی بدشانسه. واقعا به نظرم بیا از دستش راحت شو دیگه هم هی با نالههاش سر مارو درد نمیاره». خدا دوباره میگه:« نه بذارین باشه یکم شاد میشیم عوضش».
فرشتهها که نا امید شدن میان یک سر به عزرائیل بزنن تا از اون مشورت بگیرن.
عزائیل هم در حالیکه سرش تو گوشیشه میگه:«ولم کنین بابا من سرم شلوغه امروز لایو دارم با میکائیل و یکی دیگه از بچهها میخوام جدیدترین متدهای قبض روح رو واسه فالوورزهای عزیز توضیح بدم تا پیجم بیاد بالا.»
فرشتههام دوباره دست از پا دراز تر برمیگردن سراغ دستگاه انسان کِشی، یهو چشمشون به یکی میوفته میگن این دیگه واقعا همونیه که خدا باهاش موافقت میکنه.
:«خدایا، بیا یک نگاه بنداز این با در قابلمه بشقاب پرنده درست کرده داره سر مردم رو کلاه میذاره. این دیگه واقعا نامردیه.»
تا خدا میاد جواب بده؛ از یک گوشه زمین صدای جیک جیک میاد. فرشتهها میرن سر بزنن ببینن چیشده؟ یکهو میبینن یک عالمه جوجه دارن ناپدید میشن. بر میگردن به خدا میگن خدایا اینا واسه تنظیم بازار و افزایش قیمتها از اینا گذشتن و به جیک جیکشون گوش ندادن. وقتش نیست توهم یکم قیمت انسان رو بالا ببری؟