سروده مریم غفران فرید برای برادر شهیدش امیر احمد غفران فرید.
بهارم رفت و دنیایم، پر از سرمای بیبرگیست
شکسته ساقهی جانم، دلم درگیر دلتنگیست
به روزی رفتی از دنیا، ولی آن شب، خبر آمد
که دیگر بازگشتی نیست… و این آغازِ تاریکیست
سکوتِ دست تو، هنگامِ وداع آخرین با من
خبر آورد با اندوه: «شهیدی رفته…» و این، نیستیست
نهان شد خندهات در باد، صدایت مُهر خاموشی
و چشمم ماتِ آن لحظهست که بی تو روز، شبرنگیست
برادرم، رفیقم، همدلِ بازیهای کودکیم
کجایی تا ببازی باز... که اینجا دل چه دلتنگیست
تو رفتی، با غروری سرخ، شدی افسانهی فردا
به خونت آسمان خندید، به راهت خاک خوشبختیست
تو رفتی، با غروری سرخ… و از خونت، چراغی ماند
که هر شب در دل مریم، ز آهی تازه میسوزد
دلم هر شب به یادت شعلهور در قاب تنهاییست
که عکست روی دیوارم، ولی این خانه بیسنگیست
برایم «مریم»ت گفتی، چنان با مهر و دلگرمی
دلم از آن صدا لبریز، هنوزم در تبِ آهنگیست
اگرچه رفتهای، اما... دعایم سمت تو جاریست
که عشق، حتی پس از مرگت، درون سینهام باقیست
— مریم غفران فرید | آذرخشِ کلام.
هرگونه بازنشر این شعر فقط با نام نویسنده اصلی مریم غفران فرید مجاز است.