Mahdi LN
Mahdi LN
خواندن ۲ دقیقه·۳ ماه پیش

من به خودم باختم

Multi dimensionality of human's characters
Multi dimensionality of human's characters


خب داستان از این قراره که از آدمایی که میشناسیشون یه چیزایی میبینی که توقعشو نداری. مثلا از ارتباطای دوستی بگیر... تا ارتباطات کاری و حتی شاگرد-استادی، پدر فرزندی، مادر فرزندی، خواهر برادری و... .
در این مواقع وقتی که ارتباطات یه جورایی خراب میشه یا عوض میشه، اون حس بدِ بعدش واسه من عملا حس درونی ای بود که اگه از لحاظ علمی به قضیه نگاه کنی، من هرکسی رو توی ذهنم مدل سازی کرده بودم و اون مدل بعد از چندین سال می‌فهمی که درست کار نمی‌کنه‌. و بازم نمی‌فهمی کجای کار ایراد داره. نمیدونی که باید چیکار می‌کردی که نکردی. نمیفهمی که چیکار نباید میکردی و چه توقعی نمی داشتی که این‌جوری به سرت نیاد.
این اتفاق یه جورایی نتیجه پلاستیسیته بودن(plasticity) مغز آدم هاست. آدما توی هر موقعیتی یه جور رفتار میکنن. ولی به این معنی نیست که عوض میشن؛ بلکه نوع ارتباط(intraction) با محیط، به دلیل تغییر کردن محیطشون، عوض میشه. (امیدوارم گرفته باشید چی شد!)
ببین، سخت نیست.دوباره میگم. از لحاظ علمی هر موجود زنده ای(حتی به کوچکیِ باکتری!) نوع رفتارش به محیط برمیگرده. مثلا هر احساس نیازی(یا هرنوع احساسی) که بوجود میاد یه جورایی از نوع ارتباطش با محیطه! (گرسنگی، تشنگی، خواب، ناراحتی و...). در سطح سلولی، نوعی پروتئین های خاص (transcription factors) هستن که این تغییر محیط رو متوجه میشن و بسته به نوع واکنشی که باید بِدن، میرن سراغ ژن خاصی و اون ژن رو به نوعی روشن میکنن تا از رووش به اندازه کافی ساخته بشه! بعد حالا این ژن ها که خونده میشن، همون طرز ساخت پروتئین ها هستن!
پس اینو درنظر بگیرین که این اتفاق از سطح سلولی اتفاق می‌افته و میاد تا سطح بالا.
خب حالا کجا بودیم؟ اینجا که نوع رفتار آدما توی محیط های مختلف تغییر می‌کنه و اون اصلا به این معنی نیستش که مثلا چند تا شخصیت توی یه نفر هست. بلکه به دلیل تغییر محیط، نوع ارتباط با محیط عوض میشه و درنتیجه اون موجود زنده مجبور میشه رفتارش رو متقابلا نسبت به محیطش عوض کنه.
پس عملا چیزی به اسم شخصیت نداریم! حالا شاید با این یه مورد کنار نیاین اما واقعیتش اینه که مغز آدما و رفتارشون فیکس نیستش و اشتباه ما اینه که اونو فیکس می‌بینیم و خب همینجاست که به وقت شناخت آدما دچار اشتباه و خطا می‌شیم.
و من عملا به خودم باختم! اینجا بود که من اشتباها‌ً یه مدل فیکس از هر کدوم از آدم‌ها توی ذهنم ساختم و دقیقا شکستن اون مدل و ساختن یه مدل جدید از اونها هستش که دردآوره!
با من موافقید؟ اصلا چقدر موافقید؟ یا چی؟


سقوط‌در‌چرخه‌ای‌بی‌پایان (Falling_into_An_infinite_Loop)


شخصیتروانشناسیانساناشتباهسقوط‌در‌چرخه‌ای‌بی‌پایان
یک درگیرِ فکری با یک فکر درگیر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید