ما هدف هایی داریم و می خوایم که به اون ها برسیم. معنای موفقیت برای ما رسیدن به اهدافمونه.
اما چطور به اهدافمون برسیم؟ به چه روشی؟
روی کاغذ آوردن هدف هاست که اون ها رو از آرزوی صِرف بودن متمایز می کنه. در واقع باید اول هدف ها رو تنظیم کنیم و بعد بر اساس اون اهداف یه برنامه اقدام داشته باشیم و مطابقش عمل کنیم.
تا وقتی دقیق ندونیم اهدافمون چی هستند، نمی تونیم به مرحله بعدی، یعنی اقدام، بریم.
روش اسمارت، روشی بسیار خوب و حتی میشه گفت حیاتی برای تعیین اهداف ماست.
اسمارت (SMART) اختصار این کلماته:
Specific: مشخص،
Measurable: قابل اندازه گیری،
Attainable: دست یافتنی،
Realistic: واقع گرایانه،/Relevant: مرتبط
Timely/Time Bound: در محدوده زمانی مشخص
مشخص: آیا دقیقا و با تموم جزییات می دونیم می خوایم به دست بیاریم؟
اهداف باید خوب و واضح تعریف بشن و مبهم و کلی نباشند. شانس رسیدن به یک هدف مشخص بسیار بیشتر از یک هدف کلیه. برای تعیین یک هدف مشخص باید اول به این سوال ها جواب بدید:
مثلا "می خوام خوش هیکل بشم" یه هدف کلیه، اما "3 روز در هفته می رم باشگاه" یه هدف مشخص به حساب میاد.
قابل اندازه گیری: برای هر هدفی که تعیین می کنید، یک معیار درنظر بگیرید تا بشه اندازه گرفت که چقدر به هدفتون نزدیک شدید و پیشرفتتون چقدر بوده.
اهدف قابل اندازه گیری به این معنیه که دقیقا بدونید در زمان دستیابی به هدف چه چیزی خواهید دید، شنید و احساس خواهید کرد، به این معنا که اهدافتون رو به عناصر قابل اندازه گیری بشکنید. به شواهد واقعی نیاز دارید. خوشحالتر بودن شاخص مناسبی نیست.
اندازه گیری اهداف همچنین به شما این امکان رو می ده که ببینید این اون چیزی بوده که دقیقا میخواستید یا نه.
برای اینکه بفهمید هدفتون قابل اندازه گیری هست یا نه از خودتون بپرسید؟ چقدر؟ چه اندازه؟ چطور می فهمم که رسیدم؟
دست یافتنی: وقتی شما برای خودتون اهدافی تعیین می کنید در واقع در حال ترسیم تصویر خودتون هستید. این تصویر تا چه اندازه واقع گرایانه است؟ چقدر منطبقه بر تونایی های شما؟ بررسی کنید و ببینید که آیا هدف مورد نظرتون برای شما واقعا قابل دستیابی باشد. سبک و سنگین کنید و ببینید تلاش، زمان و دیگر هزینه هایی که برای رسیدن به هدفتون در مقابل فواید، تعهدات و اولویت های دیگه زندگیتون صرف می کنید ارزش داشته باشد.
اگر زمان، پول و استعداد رسیدن به هدفی را نداشته باشید قطعاً شکست خواهید خورد.
اما به این معنی نیست که شما نمیتوانید چیزی را که غیرممکن به نظر می رسد انتخاب کنید، هوشمندانه برای آن برنامه ریزی کنید و به آن جامه عمل بپوشانید.
فقط خودتون می تونید برآورد کنید که این هدف برای "شما" دست یافتنی هست یا نه.
واقع گرایانه: یه هدف می تونه همزمان بلندپروازانه و واقع گرایانه باشه. شما تنها کسی هستید که می تونید تعیین کنید هدفتون چقدر بالا باید باشه.
نکته جالبی که وجود داره اینه که رسیدن به اهداف بلندپروازانه معمولا راحت تره، چون انگیزه آدم بیشتره و در نتیجه بیشتر هم تلاش می کنه.
واقعا تعیین اینکه هدفی برای "شما"واقع گرایانه هست یا نه کار خیلی سختیه. خیلی کارها که از نظر دیگران غیرممکن بود، توسط افرادی انجام شده. شاید تنها راه این باشه که ببینید آیا خودتون به واقع گرایانه بودن هدفتون ایمان دارید؟ و آیا قبلا کاری شبیه به این انجام دادید یا نه.
مرتبط بودن: آیا هدفتان به شما مرتبطه؟ شما میخواهید فرد معروف و مشهوری در سراسر جهان شوید، یا شرکتی چند ملیتی داشته باشید، و یا حتی شغلی پر مشغله داشته باشید؟ برای تصمیمی که گرفته اید خصوصیات فردی را در نظر گرفته اید، یا گروهتون به اون اندازه بزرگ هست و قابلیت های گروهی رسیدن به اون هدف را دارد؟ سوال اصلی این است که چرا میخواهید به آن هدف برسید؟ چه قصدی پشت آن هدفه و واقعا با رسیدن به اون هدف، مقصود برآورده می شه؟
در محدوده زمانی مشخص: اگر محدوده زمانی مشخص نکنیم، نیازی به اقدام حس نمی کنیم و با خودمون می گیم "بالاخره" یا "یه روزی" انجامش می دم و این یه روزی تا ابد ادامه پیدا می کنه.