چیزی که میخوام راجع بهش صحبت کنم، تنهایی ه...
کلمه ای که حتی شاید شنیدنش حس بدی بهمون بده و انگار دوست داریم ازش فرار کنیم...
...
تنهایی دوتا مفهوم کلی داره:
یکی alone که به معنی اینه که فرد واقعا تنهاست و کسی رو پیشش نداره...
دومیش loneliness ه که یعنی فرد دورش شلوغه ولی احساس تنهایی میکنه...!
خب حالا کدوم خوب و طبیعی ه و کدوم یکی بد و ناراحت کنندست؟!
اگر بخواهیم بفهمیم این احساس تنهایی اصلا از کجا سرچشمه میگیره، باید سری بزنیم به تاریخچه تکاملی انسان ها...?
انسان ها هم از نخستی ها هستن، نخستی ها یاد گرفتن که گروهی زندگی کنن و خودشون رو متعلق به گروه خاصی بدونن تا بتونن زندگی راحتتری داشته باشن و از خطرات احتمالی نجات پیدا کنن... در واقع تنها زندگی کردن اون ها رو میکشه!
شاید در رابطه با انسان نتونیم بگیم تنهایی کشندست اما یقینا اثرات وحشتناکی براش داره...که خب بی ربط هم نیست به «اجتماعی بودن» انسان ها...! یعنی انسان نیاز داره تا به یک گروه اجتماعی صمیمی (مثلا خانواده) احساس تعلق بکنه! و از اون #احساستنهایی نجات پیدا کنه...
اما انسان موجودی تنهاست!
در واقع پس از تولد و جدا شدن از بندناف نوزاد از مادر، انسان موجودی تنها میشه و حتی مادرش انسانی مستقل از اون به حساب می آید... و نهایتا هرکس به تنهایی زندگی میکنه و میمیره..پس نمیتونیم منکر تنها بودن ذاتی انسان ها بشیم!!!!
اما این تنها بودن ذاتی هم معنی نیست با #احساستنهایی کردن...
تنها بودن (alone) یه امر طبیعی ه، یه چیزی که نباید بخاطرش ناراحت باشیم، یه چیزی شبیه به احساساتی مثل خوشحالی، عصبانیت و... ست که طبیعی اند و همه دچارش هستن...
اما
چیزی که این وسط طبیعی نیست و اثرات مخربی برامون به همراه داره #احساستنهایی کردنه...
...
تا قبل از سال ۱۸۰۰ استفاده از کلمه تنهایی کمرنگ بود اما در دنیای امروزه احساس تنهایی کردن یه همه گیری جهانی شده... که همین موضوع باعث شد انگلیس یه وزیر تنهایی انتخاب کنه و دانشگاه های بزرگی هم در دنیا به دنبال ابداع مقیاس تنهایی باشن...
متخصصین تعریف های مختلفی از تنهایی کردن، برای مثال:
حالتی از گوش به زنگی بیش از حد که ریشه آن به نیاکان نخستی ما بر میگرده...(که موجب اضطراب و نگرانی میشه)
یا تعریف دیگه ای از تنهایی، که تنهایی رو تشبیه میکنه به بی خانمانی! (برای اینکه در خانه ای باشی باید در آن احساس شناخته شدن بکنی، این خانه می تواند همه جا باشد!)
یا
احساس تنهایی، احساسی شناختی (آگاهانه) و از دوری یا جدایی اجتماعی معنادار از دیگران معنا پیدا میکند.
جان.تی.کاسیوپو از دانشگاه شیکاگو که معروف به «دکتر تنهایی» ست، میگوید:
بدن انسان در تنها بودن/یا بودن در جمعی از غریبه ها یک موقعیت اضطراری را تشخیص میدهد. و این گوش ب زنگی زیاد، در پاسخ به انزوا طی تکامل در ما نهفته شده ست و باعث اضطرابی میشود که به تنهایی ربطش میدهیم.
در این حالت ممکن است دچار تنفس سریع، ضربان قلب تند، فشار بالا و عملکرد تهاجمی بشیم...
(تقریبا همون شرایطی که در fight or flight تجربش میکنیم.)
پس نهایتا به این جمع بندی میرسیم:
• تنها بودن انسان یه امر قطعی و طبیعی ه که باید اون رو بپذیریم...
• اما احساس تنهایی کردن یه احساس منفی و مختل کننده برای انسان هاست...
• گاهی ما آدم ها خودمون رو از اجتماع جدا میکنیم و در انزوای خودمون شروع به تلاش کردن می کنیم اما هیچوقت نمیتونیم ارتباط مون با سایر آدم ها رو قطع کنیم چون در عین تنها بودن، موجودی اجتماعی هستیم!
• و باید بپذیریم که ما در حالی که اجتماعی هستیم و برای زنده موندن به بقیه احتیاج داریم، فردیتی داریم که مختص خودمون ه و چه در اجتماع باشیم و چه نباشیم تفاوتی در آن ایجاد نمیشه!!!
اما چطور بر احساس تنها بودن، غلبه کنیم؟!
مهمترین راهی که باعث میشه این احساس رو از بین ببریم ارتباط برقرار کردن با دیگران هست.(connection)
پس سعی کنید دنبال افراد مناسبی باشید که با آنها ارتباط برقرار کنید...
اما فراموش نکنید که برای از بین بردن احساس تنهایی نباید به سمت ارتباطات سمی برید!
و توصیه آخر: سرگرم کردن خودتون و استفاده بهینه در جهت رشد خودتون در اوقات تنهایی رو جدی بگیرین:)