بهمن که تموم شد، خیره شدم به صفحه تقویمی که دونه دونه روزهاشو خط زده بودم، بعضی روزها رو رنگی کرده بودم و دور بعضی از تاریخ ها خط کشیده بودم تا یادم نره مناسبت ها و برنامه های مهمم رو.
حالا با نگاه کردن بهش میتونستم مثل یه کلیپ چندثانیه ای دوره کنم همه اتفاقاتی که برام افتاده بود... از هفته اول و استرس و حجم کاری که داشتم، گذشتن از یکی از چالش های مهم، گذروندن وقت بیشتری با دوستام، بعد از سه سال از آشنایی با یه نفر، دیدنش و پیدا کردنش و تصمیمات مهمی که گرفتیم و برنامه هایی که ریختیم، خوشحال کردن رفیقای قدیمی و وقت بیشتری گذاشتن برای خانواده و تلاش برای خوشحال کردنشون، دقیق تر شدن تو یه سری از روابط و بررسی کردن دوباره و هندل کردنشون و کار تیمی و پیدا کردن دوستای جدید و برگشتن به روحیه ی نهفته در وجودم و برای چند ساعت خودم شدن و...
...
بهمن ماه مهمی بود، تصمیمات مهمی و اتفاقات مهمی برام افتاد، اول فقط معمولی بودنش رو دیدم ولی بعد که دقیق تر شدم درس هاشو..
بهم یاد داد تلاش کردن خیلی لذت بخش میشه وقتی نتیجه کارتو ببینی، بهم یاد داد رفاقت های قدیمی هرچی ازشون بگذره کهنه نمیشن بلکه بیشتر و بیشتر ریشه میکنن تو وجودت، بهم یاد داد فرصتی بدم برای ورود آدم های جدید به زندگیم و تجربه های جدید... بهم یاد داد تنها کاری ک نباید بکنم قضاوت آدمها از روی ظاهرشونه... بهم فرصتی داد برای پیدا کردن دوباره خودم، نزدیک شدن به خودم، دیدنِ خود واقعیم بعد از مدتها، پیدا کردن دوباره دلیل چرایی کارهام... برگشتن به حس خوب نهادینه شده در عمق وجودم... بهم یاد داد واقع نگر باشم، بفهمم دنیا همیشه مطابق میل ما نیست، بهم یاد داد بفهمم آدمها همیشه به خوبی قصه های قبل خواب نیستن...
بهمن بهم این فرصت رو داد که برگردم به نقطه ترسناک خیالم، ترسهام رو تجربه کنم، فکر کنم فکر کنم و باز هم فکر کنم، اولویت بندی هام رو از اول بچینم و مرزها و حدودی که ساخته بودم رو دوباره نو کنم، تغییر بدم و... از مسیرم و اهدافم مطمئن تر بشم...
بهمن بهم یاد داد گاهی بعضی چیزها رو میشه حذف کرد و خوشحال موند، بهم یاد داد نباید ترسید، وابستگی هارو باید دور ریخت...
بهمن بیشترین تاثیرش رو روی روابطی گذاشت که داشتم، اشتباهاتش رو نشونم داد، خوبی هاش رو بولد کرد و آدم ها رو جدا..
خیلی چیزها فهمیدم، از مدل صحبت کردنم که باید متفاوت باشه بین هر کدوم از رفیقام، تا محتوای صحبتم تا لحنم و... بهم یاد داد چه چیزهایی رو باید دقت کنم و چه چیزهایی رو نه، چه حرف هایی رو بزنم و چه کارهایی رو نکنم... بهمن به من قدرت عذرخواهی کردن رو داد، قدرت کمک خواستن، قدرت پا روی غرور بی مورد گذاشتن، پذیرفتن اشتباه و سعی در درست کردنش...
حتی پذیرفته نشدن، کنار گذاشتن و کنار اومدن رو هم یادم دادم... بهمن نگاه درست و بدون زاویه رو به من هدیه داد.
و آخرین هدیه بهمن به من درک این آیه بود:
«و قل العبادی احسن»
من تلاشم رو کردم، درست شدنی ها رو درست کردنم و برای درست نشدنی ها سعیم رو کردم...حداقل فهمیدم همیشه فرصت دوباره ای نیست ولی کاش من اون فرصت دوباره رو به آدمهای اطرافم هدیه بدم:))
خدانگهدار بهمن عزیز-
پ.ن: با تأخیر ثبت شد.