یه آقایی هست که بعضی روزها معمولا نزدیک غروب میاد تو کوچه و ساز میزنه..انقدر غمگین میزنه که من هربار فکر میکنم چه غم پنهانی هست درونش که اون رو با ساز زدن داره نشون میده...
شاید این همون اشکی هست که نریخت وقتی به کسی که دوستش داشت نرسید..
شاید این غم نبود مادرشه وقتی میره خونه و با جای خالیش روبرو میشه!
شاید این ناراحتی و غصه های بچگی تا الانشه...
شاید فشار اقتصادی انقدر اذیتش کرده که مجبور به انجام اینکار شده و ازش راضی هم نیست..
نمیدونم! آدما هزاران قصه ی مختلف میتونن داشته باشن?
این هم بگم با اینکه سازی که میزنه غمگینه ولی واقعا تاثیر میذاره روی آدم..من ندیدم و نمیتونم بگم چه سازی میزنه و تشخیص هم ندادم حقیقتا!
شما چی فکر میکنین در مورد نوازنده ی کوچه ی ما؟!