مهدیه نجفی
مهدیه نجفی
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

در اسپرینت اول کارآموزش پروکسیما چه گذشت؟

پنج روزِ اول کارآموزش به سرعت برق و باد گذشت. در تمام این مدت، من و تمام هم‌دوره‌ای‌ هام با چالش‌های مختلفِ نوشتن سر و کله زدیم. تلاش همه‌مون این بود که بتونیم با موفقیت از پس تسک‌های روزانه بربیایم.

چیزی که در ابتدای امر برای من خیلی هیجان انگیز و دوست داشتنی بود، صمیمیت بین بچه‌ها بود. همه مثل اعضای یک تیم به دیگری کمک می‌کردند که این خودش گویای جو سالمِ حاکم بر فضای پروکسیماست.

امروز تصمیم دارم از درس‌هایی که طی این 5 روز آموختم و حس‌هایی که تجربه کردم بنویسم. بنابراین اگر کنجکاوید که بدونید در کارآموزش چی می‌گذره، خوندن این نوشته رو از دست ندید. :)

چالش روز اول؛ چجوری نوشتن رو شروع کنیم؟

روز اول قرار بر این شد نوشته‌ی کوتاهی درباره پیشینه‌‌، سابقه کاری و اهدافی که در آینده داریم بنویسیم. چرا از لفظ "چالش" در تیترم استفاده کردم؟ چون همونطور که در نوشته‌ی "چی شد از پروکسیما سر در آوردم" هم بهش اشاره کردم، معرفی کردن همیشه برای من سخت بوده (و هست).

بگذریم ...

بعد از مطالعه مقاله‌ی " چگونه نویسنده شویم "، تونستم اعتماد به نفس لازم برای نوشتن محتوای معرفی‌ رو پیدا کنم. پس دست به کیبورد شدم. آقای کلانتری در یه بخشی از متنشون توصیه کرده بودند که برای نوشتن فکر نکنید و فقط بنویسید. قلم رو دست بگیرید و صرفاً هر اونچه به ذهنتون میاد رو پشت سر هم و بدون توجه به انسجام محتوا، فقط و فقط بنویسید. عمل به این توصیه، تا حد زیادی به من کمک کرد قبل از اینکه ذهنم خسته بشه و به وسواس بیفته، یک نوشته‌ی کلی به دست بیارم. در قدم‌های بعدی تصمیم گرفتم با هر بخش از متنم چیکار کنم و چجوری از اون محتوای درهم و برهم، یک محتوای شسته رُفته دربیارم.

درسته روز اول به خاطر خوندن مقاله‌ی طولانی آقای کلانتری، برای نوشتنم زمان کم آوردم، اما به نکاتی که یاد گرفتم می‌ارزید.

چالش روز دوم؛ تلاش کن، تا بشود هر آنچه در ذهنت ناشدنی‌ست

همیشه فکر می‌کردم محتوا نویسی از روی منابع انگلیسی‌زبان چیزیه که چون زبانم اونقدر خوب نیست، هیچ‌وقت نمی‌تونم از پسش بربیام. طی چالش روز دوم برای بار چندین و چندم به این باور رسیدم که با کمی تلاش و اعتماد به نفس هیچ امر نشدنی‌ای، نشدنی‌ نمی‌مونه.:)

یکی از نتایج روز دوم این بود که بعد از خوندن نوشته‌های بقیه، بیشتر از قبل به اهمیت هم‌فکری پی بردم! هر کدوم از بچه‌ها هر بخش از محتواش رو با یک نگارش و از زاویه دید خودش و با کمک اطلاعاتی که در ذهنش داشت، نوشته بود. وقتی در ذهنم بخش‌های مختلف هر نوشته رو کنار هم می‌گذاشتم، آنچنان محتوای کامل و جامعی حاصل می‌شد که مطمئنم هیچ نویسنده‌ای _مگر با صرف چندین و چند روز زمان و انجام سرچ‌های متعدد-، نمی‌تونه انقدر کامل پیرامون یک مبحث محتوا تولید کنه!

چالش روز سوم؛ رویارویی با یکی از غول‌های ذهنی‌

قبل‌تر، تجربه ویرایش محصول‌نویسیِ بقیه رو داشتم، ولی هیچ وقت پیش نیومده بود خودم محصول نویسی کنم. همیشه وقتی مطالب همکارم رو ویرایش می‌کردم با خودم می‌گفتم واقعاً یک ذهن چقدر باید خلاق باشه تا بتونه درباره محصولی که ازش استفاده نکرده بنویسه! از محصول نویسی یه غول بزرگ در ذهنم ساخته بودم و فقط از دور تماشاش می‌کردم. اما در کمال ناباوری‌، روز سوم کارآموزش یک محتوای قابل قبول (از دید خودم) نوشتم و با احساس رضایت از عملکردم اون روز رو به پایان رسوندم (و نگم از حس اون روزم! انگار شاخ غول رو شکسته بودم :))

در تمام این مدت، مطالعه محتوای بچه‌ها و شنیدن نظراتشون درباره متن‌هام، بهترین معلم‌های من بودند. انتقادهای دلسوزانه‌شون رو به دیده‌ی منت می‌پذیرفتم، از خلاقیت‌هاشون ایده می‌گرفتم و سعی می‌کردم اشتباهاتشون رو تکرار نکنم. لازم می‌بینم از همین تریبون از همه‌شون سپاس‌گزاری کنم که در این 5 روز، چه مستقیم و چه غیر مستقیم، باعث رشد من شدند.

رویارویی با غول‌های ذهنی = بالا رفتن از پله‌های پیشرفت.
رویارویی با غول‌های ذهنی = بالا رفتن از پله‌های پیشرفت.

از جمله دسترسی‌های مفیدی که پروکسیما در روز سوم برای من ایجاد کرد، آشنایی با سری مقاله‌های «ویرایش رایانه‌ای» بود. در این مقالات با نکات کاربردی درباره‌ی ویژگی‌های مختلف Word، نحوه کار با هر ویژگی‌ش، نحوه نگارش متن‌های ریاضی در Word و ... در حد تئوری آشنا شدم.

نتیجه روز چهارم؛ خلق اثر مناسب، از منبع نامناسب!

روز چهارم برای من یکی از سخت‌ترین روزها بود. قرار بود بعد از مشاهده‌ی ویدیوی کم‌محتوای یک بلاگر، درباره جاذبه‌های گردشگری خیابان استقلال استانبول مطلب بنویسیم. چیزی که پُر واضح بود این بود که من به هیچ وجه نمی‌تونستم با تکیه بر محتوای ویدیو، 1200 کاراکتر درباره اون خیابون بنویسم! بنابراین دست به سرچ شدم و یکی از پُر New Tabترین روزهای وبگردی‌ خودم رو رقم زدم. دقیقاً همون روز بود که برای nامین بار متوجه شدم تولید محتوا صرفاً توانا بودن در نوشتن نیست! داشتن اطلاعات عمومی خوب درباره مسائل مختلف و دونستن راه‌های درست سرچ کردن از جمله امتیازات یک نویسنده‌ی خوب هست. همچنین بلد بودن نحوه کار با موتور جستجوی گوگل و دونستن زبان انگلیسی هم از ابزارهایی هستند که مسیر موفقیت در این حوزه رو هموارتر می‌کنند.

داشتن جعبه ابزاری از مهارت‌های مختلف، شما رو به نویسنده‌ی تواناتری تبدیل می‌کنه.
داشتن جعبه ابزاری از مهارت‌های مختلف، شما رو به نویسنده‌ی تواناتری تبدیل می‌کنه.

آشنایی با سری مقالات «ویرایش صوری»، از جمله آموختنی‌های روز چهارم بود. بعد از مطالعه چند بخش از مقالات، اشکالاتی که در بخش علائم نگارشی داشتم رو تا حدود زیادی متوجه شدم. به نظر من در محتوای متنی (که از لحن و گفتار خبری نیست)، علائم نگارشی حکم حیاتی‌ترین عناصر محتوا رو دارند. مخاطب باید بتونه به وسیله علائم نگارشی، منظور هر جمله رو همونطور که هست دریافت کنه. همین موضوع اهمیت یادگیری علائم نگارشی رو برای من دوچندان می‌کنه.

چالش روز پنجم؛ کی موندنیه و کی رفتنی؟

امروز، 20دی1400، پنجمین روز از کارآموزش پروکسیماست. روز سرنوشت‌سازی که قراره معلوم بشه کی موندنیه و کی رفتنی! از نکات مثبت امروز، برگزاری وبینار "کجای نوشتن گیر می‌کنم" بود که بسیار کارآمد بود. مهم‌ترین نکته‌ی این وبینار برای من، آموزش کوتاه‌نویسی جملات بود.

همچنین یاد گرفتم برای نوشتن پیرامون یک موضوع، اول خیلی جزئی بهش نگاه کنم. بعد که تصمیم گرفتم درباره‌ی مثلاً کفش زمستانی مردانه بنویسم، شروع کنم به نوشتن تمام مواردی که پیرامون اون موضوع به ذهنم می‌رسه. حالا نوبت انتخاب کردن چارچوب اصلی محتواست. از این به بعدشم راحت پیش میره و مثل همیشه شروع می‌کنی به نوشتن محتوای مناسب. به همین راحتی! ؛)

کلام آخر

فضاهای رقابتی همیشه خلاقیت و انرژی من رو تا حد زیادی پایین میاره و اغلب اوقات در چنین محیط‌هایی عملکردم افت قابل توجهی می‌کنه. اما با این حال دارم تمام تلاشم رو می‌کنم که بتونم دوره رو ادامه بدم.

الان همزمان سه احساسِ هیجان، اضطراب و رضایت خاطر بر وجودم حاضره؛ هیجان و اضطرابِ آزمون و اعلام نتایج و احساس رضایت خاطر بابت تلاش پنج روزه‌م. بنابراین از همین تریبون به خودم و هر کسی که در حال تلاش برای رسیدن به اهدافشه، خدا قوت می‌گم. :)

شرکت در این دوره برای من دسترسی‌ها و ذهنیت‌های خوبی نسبت به تولید محتوا ایجاد کرد؛ فلذا اوصیکم به شرکت در پروکسیما در فصل‌های بعد. :))

همچنان مشتاق دریافت انتقادات و نظرات شما دوستان عزیز هستم. 3>

کارآموزش پروکسیمااسپرینت اول
عاشق تاثیرگذاری‌ام و نوشتن، یکی از مهم‌ترین ابزارهای من برای رسیدن به این هدف بزرگ خواهد بود?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید