ارزیابی سازمان ها به روش سنتی صرفا بر ارزیابی مالی سازمان استوار بوده است. اگر یک سازمان در یکسال، نسبت رشد مالی خود را نتوانسته حفظ کند، یا به دلیل رکود در بازار نتوانسته است فروش خدمات ومحصولات خود را بالا نگهدارد، آیا از بهره وری مناسبی برخوردار نبوده است؟
در سال 1996 آقای کاپلان و نورتون ، فرضیه جدیدی طرح کردند و به جای اینکه سازمان را فقط از جنبه مالی مورد ارزیابی قرار دهند، سه دیدگاه دیگر را هم برای ارزیابی در نظر گرفتند. سه جنبه مشتری ، فرایندهای داخلی، رشد و یادگیری از موضوعات مورد نظر ایشان در ارزیابی سازمانها بود. نام این روش کارت امتیازی متوازن یا Balance Score Card نام گرفت. بعدها این دو با به کارگیری این مدل در ارزیابی بسیاری از نهادها، سازمانها و شرکتهای تجاری بزرگ دنیا، موفقیت این روش را اعلام نمودند و حتی در یک گام فراتر اعلام نمودند این مدل قابلیت برنامهریزی راهبردی یا استراتژیک را برای سازمانها ایجاد میکند. پس از آن سازمانهای زیادی با به کار بردن این مدل توانستهاند، مشکلات بهرهوری خود را رفع نمایند.
این مدل بر اساس اهداف کلی سازمان، در چهار دیدگاه ذکر شده، به تریب اقدام به ایجاد اهداف خرد وانتخاب شاخص های کمی میکنند و سپس راهبردها و اقدام هایی که باعث تحقق اهداف مذکور می گردد را لیست میکنند.