ملیحه هادوی
ملیحه هادوی
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

از این بنیاد تا foundation راه بسیار است

مجموعه‌ی بیناد یک مجموعه کتاب علمی تخیلی است که حوالی سال‌های 1951 تا 1953 توسط آیزاک آسیموف چاپ شد. بعد از آن و در  سال‌های 1988 و 1993 دو پیش درآمد به نام‌های سرآغاز بنیاد و پیشبرد بنیاد توسط آسیموف نوشته شد. و البته آسیموف قهرمان‌ها و دنیایش را رها نکرد و با انتشار دو کتاب دیگر در سال‌‌های 1981 و 1986 به نام‌های لبه‌ی بنیاد و بنیاد و زمین سرنوشت کلی مجموعه را مشخص‌تر کرد و توضیحات جدیدی اضافه کرد.

حالا چه نیازی به این توضیحات جدید بود؟ داستان از آن‌جایی شروع شد که آسیموف تصمیم گرفت بین دنیای کتاب‌های دیگرش به نام مجموعه‌ی ربات‌ها و مجموعه‌ی بنیاد ارتباط ایجاد  کرده و یک‌جورهایی پای ربات‌ها را به دنیای بنیاد باز کند. عامل اصلی این ارتباط هم ربات مشاور یا معاون اول دمرزل بود. و کمک کرد که مجموعه کمی بیشتر رنگ و لعاب داستانی به خودش بگیرد. 

مجموعه بنیاد از انتشارات تندیس
مجموعه بنیاد از انتشارات تندیس

در مجموعه بنیاد آسیموف دقیقا چه خبر است؟

برای روایت مجموعه بنیاد دو تا راه داریم. یا بیاییم فقط سه‌گانه‌ی اصلی را تعریف کنیم یا اینکه با توجه به آن پیش‌درآمدها داستان را جلو ببریم. خب من روش دوم را استفاده می‌کنم اما برای جلوگیری از اسپویل سراغ بازتعریف خط کلی داستان می‌روم.

50000 سال بعد، امپراطوری‌ای وجود دارد به مرکزیت ترانتور که توسط کلئون اول اداره می‌شود. آن‌ها توانستند بعد از مدت‌ها صلح را در سراسر امپراطوری برقرار کنند. این امپراطوری متشکل از 25 میلیون سیاره و قمر و خلاصه هر سکونتگاهی در فضاست. که رسما مستعمره هستند و باید مالیات بدهند و البته آن سیاره‌های بخت‌برگشته‌ای که از مرکز امپراطوری دور هستند، خدمات خاصی دریافت نمی‌کنند. 

حالا یک دانشمند یا ریاضی‌دان به نام هری سلدون پیدا می‌شود و معتقد است که بر اساس علم جدیدی که پایه‌گذاری شده به نام روان‌تاریخ، او می‌تواند بر اساس اصول ریاضی و... آینده را پیشبینی کند. بر اساس این پیشگویی کل این تمدن امپراطوری به زودی از هم می‌پاشد و دوران تاریک برای 30000 سال شروع می‌شود.

حالا جناب سلدون می‌تواند با ایجاد بنیاد که در واقع محفظه‌ای برای حفظ عصاره‌ی علم و تمدن بشر است، این دوران تاریک را به هزار سال کوچولو که به قول خودش به اندازه‌ی یک چشمک زدن در هستی است، کاهش بدهد.

این وسط چند نفر قرار است به سلدون کمک کنند. (در کتاب)

گیل دورنیک یک ریاضیدان نابغه که بسیار جوان است.

ریش یا ریچ پسرخوانده‌اش.

همسرش و چند دانشمند و کاراکتر دیگر از جمله مادر ریچ و...

و بعد هم جدال علم و قدرت را داریم و البته بازی وقتی خطرناک می‌شود که علم کاملا به خدمت قدرت درمی‌آید.


سریال foundation  و جهانی که جدید هست و نیست
داستان کلی مجموعه تلویزیونی بنیاد تا حد زیادی شبیه به همان روایتی است که گفتم. با این تفاوت که مثلا به جای امپراطور و جایگزین‌هایش ما یک سلسله کلون ژنتیکی داریم. یعنی چی؟ یعنی کلئون اول از طریق ژنتیک، نسل بعد از خودش را ادامه می‌دهد و آن‌ها بازتاب تفکر، عادت‌ها ومنش او هستند. 
این توالی‌ها در سه حالت برادر داون که از همه جوانتر است، برادر دی که امپراطور است و تصمیمات را می‌گیرد و برادر داسک که بازتاب زمان پیری امپراطوری است، امور مختلف را اداره میکنند. اما تصمیمات اصلی و نهایی را برادر دی می‌گیرد.
با رسیدن زمان مرگ برادر داسک، او از بین می‌رود و برادرها از محفظه‌ی کلون، نوزاد کلون دشه‌ی دیگری را خارج می‌کنند و بزرگش می‌کنند تا تبدیل به برادر داون بشود و این روند دائم ادامه دارد.

سلدون می‌گوید که این روند باعث تضعیف امپراطوری می‌شود و آن‌ها باید این کار را متوقف کنند.  این سلسله به ترانتور و تمام کهکشان حکومت می‌کنند. تا کیلومترها زیر ترانتور ، شهر های مختلف مثل برج هزار طبقه روی هم بنا شدند. مردمی که در این لایه‌ها زندگی می‌کنند، ممکن است هرگز یک آسمان واقعی یا یک گل واقعی نبینند. در واقع هر چیزی طبیعی‌ای که از حیات بشر باقی مانده است در قصر سلطنتی و در بالاترین نقطه‌ی تورانتور است. و مردم از طریق پایانه‌هایی از سایر نقاط کهکشان به تورانتور می‌آیند و از طریق پل یا بریدج به قسمت‌های پایینی می‌روند. تا کار و زندگی کنند. سایر بخش‌های کهکشان رسما مستعمره هستند. ولی خبری از آن تنوع نژادی‌ای که در مثلا  مجموعه جنگ ستارگان دیدیم، نیست.


اینجا تقریبا همه شکل همان آدمیزاد هستند و کمی تفاوت در رنگ چهره و... دارند.  فیلم از نظر جلوه‌های ویژه، تنوع لوکیشن و البته دیالوگ‌های بعضا مفهومی، پرداختن به جبر و اختیار به خصوص وقتی با دمرزل ربات مواجه می‌شویم، جذاب و جالب است. اما از نظر پرش در خطوط زمانی مختلف و بازی بعضی از بازیگرها کمی گنگ و سرد است و می‌تواند باعث دلزدگی مخاطب بشود. 


هری سلدون باز هم همان ریاضی‌دان معروف است با این تفاوت که ما پیشینه‌ای که در دو کتاب پیش‌درآمد بیان می‌شود، هنوز ندیدیم.  و تاریخچه‌ی پیداش بنیاد که آسیموف یک کتاب را تقریبا به آن اختصاص داده است، اینجا اصلا بیان نشده است. با این وجود اگر طرفدار ژانر علمی تخیلی هستید می‌توانید به سریال به عنوان یک اثر مستقل نگاه کنید و لذت ببرید. 


سریال بنیاد و تفاوت با مجموعه کتاب‌های بنیاد

سازندگان مجموعه تلوزیونی بنیاد خیلی خوب فهمیدند فرمی که در یک قالب محتوایی مثل کتاب کار می‌کند، لزوما قرار نیست در فرم محتوایی دیگری مثل تلویزیون هم کار کند. 

یعنی چی؟

1.    در مجموعه کتاب آسیموف ما پرش‌های زمانی متعددی داریم. گاهی از بیان یک داستان و شرح وقایع تا رسیدن به داستان بعدی صدها سال می‌گذرد و این وسط کاراکترهای قدیمی می‌میرند و کاراکترهای جدید اضافه می‌شوند. از طرف دیگر ساختار رمان‌های آسیموف(که در واقع مجموعه‌ای از داتسان‌های کوتاه هستند) مفهوم محور است. در واقع آسیموف بیشتر روی ارائه‌ی مدل فکری و مفاهیمی که در ذهن دارد تمرکز کرده است. اما این ساختار در تلویزیون جواب نمی‌دهد. بیننده‌ی تلویزیونی تشنه‌ی دیدن و شنیدن احساسات، سردرآوردن از جزیییات زندگی کاراکترها و پیشینه‌ی آن‌هاست.  مثلا در کتاب هیچ اشاره‌ای به گذشته‌ی گیل دورنیک (ریاضی‌دان همراه هری سلدون ) نمی‌شود و  ما فقط می‌دانیم از سیاره‌ای به نام سینتکس آمده است. اما در کتاب این سیاره هویت پیدا می‌کند.

راه و رسم و مذهب خاص خودش را دارد و با بیان پاکسازی دانشمندها در واقع دارد برای خودش و مردمش تاریخ می‌سازد. این‌ها مواردی هستند که به کاراکتر عمق می‌دهند. چیزی که بیننده‌ی تلویزیونی بیش از همیشه به ان توجه می‌کند.


2.    در دوران آسیموف اساسا کلون کردن خیلی مفهوم نداشته است. اما سازندگان سریال با هوشمندی به سراغ کلون کردن کدهای ژنتیکی امپراطور اول ترانتور رفتند. آنها از این طریق به راحتی می‌توانند در طی دوره‌های داستانی مختلف تصویری واضح از نیروی دیکتاتوری و شر را در مقابل ما قرار بدهند. نه صرفا یک مفهوم بدون چهره را. 

نکته‌ی مهمتر اینکه می‌توانند از این طریق به مفاهیم مجموعه‌ی ربات‌ها نزدیک‌تر بشوند. نشان دادن احساسات یک کلون خلاف باورهایی که بهش دیکته شده، سبک زندگی و... از جمله روایت‌های جذابی هستند که سازندگان مجموعه بنیاد با تغییر ساختار کتاب آسیموف توانستند به آن نزدیک بشوند.


3.    یادتان هست که گفتم ما بیننده‌های تلویزیونی مشتاق دنبال کردن سرنوشت کاراکترها هستیم؟ خب سازندگان هم به این موضوع پی بردند. بنابراین به‌جای تغییر دائمی کاراکترها در طول بازه‌های زمانی مختلف که در مجموعه کتاب آسیموف اتفاق می‌افتاد، آن‌‌ها تصمیم گرفتند با ایجاد محفظه‌های خاص فضایی افراد داستان را به کما ببرند و بعد در خط داستانی دیگر از آن‌ها استفاده کنند. مثلا گیل دورنیک در تمام طول داستان با همان شکل و شمایل وجود دارد. از طرف یگر برخی از کاراکترها از جمله سالوور هاردین تغییر جنسیت دادند. در داستان آسیموف سالوور هاردین یک مرد و شهردار ترمینوس است. جایی‌که دانشمندان و پایه‌گذاران بنیاد به آنجا تبعید شدند که تا هم از چشم کل کهکشان دور باشند و هم بنیاد را بسازند.  اما در داستان سالوور هاردین یک زن است که نگهبان منطقه‌ی بنیاد است و تنها کسی است که می‌تواند از سد حفاظتی اطراف محفظه‌ی بنیاد رد بشود. او بیشتر یک جنگجو است تا یک شهردار.و  در نهایت هم داستانش و خط سیر شخصیتش وارد فاز دیگری می‌شود که در مجموعه به آن اشاره نشده است. 

4.    در کتاب ما نابودی امپراطوری، توطئه برای از بین رفتن پل و.... نمی‌بینیم. خیلی طبیعی است چون در کتاب ما عملا داریم بازگویی وقایع را می‌شنویم. و اصلا پلی به شکلی که در فیلم تعریف شده، وجود ندارد. بنابراین سازندگان تصمیم گرفتند با نشان دادن این موارد، جنگ آناکریون‌ها و... داستان را مهیج‌تر کنند تا برای بیننده‌ی تلویزیونی جذاب‌تر باشد. 

مجموعه بنیاد را در سبد انتخاب بگذاریم؟

با تمام این اوصاف و اگر داستان بر منطق کتاب‌ها پیش برود فصل اول در واقع یک مقدمه‌ی طولانی برای شناخت جهان داستان و کاراکترها بود. در فصل دو با وجود شناخت ما از ماهیت بنیاد، اتفاقاتی که در امپراطوری افتاد، و روند وقایع در ترمینوس می‌توانیم امیدوار باشیم که داستانی مهیج‌تر و احتمالا پرخرج‌تر از فصل اول را ببینیم.







کتابفیلم و سینمامجموعه بنیادداستانfoundation
من ملیحه هادوی هستم; نویسنده محتوا و یه فیلم‌دوست طرفدار ادبیات گمانه‌زن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید