یکی از اصلیترین دغدغههای بشریت پیدا کردن مفهوم زندگیه. دقیقا نمیدونم چه زمانی این سوال توی ذهن این چارپایان وحشی پیدا شده اما میتونم یه حدسایی بزنم. احتمالا یه روزی یه آدمی یه جایی، شاید زیر یه درختی بعد از اینکه به پوچی رسیده به شدت به این موضوع فکر کرده که خب اصلا برای چی زندگی میکنم. هدف من از زندگی چی میتونه باشه. خب در طول تاریخم به تعداد آدمهایی که این سوال براشون پیش اومده جواب و نسخههای درمانی مختلف تچویزه شده. از نگرشهای مادی، معنوی، روحانی، دینی یا حتی متافیزیکی تا تسلیم شدن و اقدام به خودکشی همیشه بوده و هست و خواهد بود.
همیشه عموم جامعه، انسانهایی که غرق پوچی بودن و دست به خودکشی زدن رو نفی میکنن. در بهترین حالت باهاشون احساس همزاد پنداری میکنن و تهش دلشون براشون میسوزه. مثل همیشه عده کمی هستن که حتی برای دقایقی هم که شده به چون و چرایی ماجرا فکر میکنن. خب اساسا عموم جامعه کمتر پیش میاد عمیق فکر کنن و در اغلب اوقات به سطحیترین جزئیات کشش پیدا میکنن. نه اینکه بد باشه. خواه ناخواه وجود انسان همینو میخواد اما انسان بدون فکر چیه؟
حدود سال 1376 حالا یه کم اینورتر یا اونورتر یه فیلمی توی سینمای ایران اکران شد که نه تنها این فیلم جزء یکی از بهترین ساختههای سینمای ایران بود بلکه جزء فیلم تاثیرگذار تاریخ سینمای جهانم به حساب میاد.
طعم گیلاس. ساخته عباس کیارستمی.
با یه سرچ ساده میتونید عکس العمل مردم رو بعد از دیدن این فیلم پیدا کنید. کلماتی مثل «افتضاح!»، «اصلا تهش چی شد؟»، «این فیلم برای جایزه گرفتنه!»، «فیلم برای خارجیاس!» و ... توجهتون رو به خودش جلب میکنه.
شاید این فیلم رو ندیده باشید و بخواهید ببینید پس خیلی نمیخوام راجع به داستان فیلم حرف بزنم. در حد چند جمله میتونم بگم «آقای بدیع زاده»، شرایط و آدمای دیگه فیلم سادهترین، تمیزترین و بهترین مثالهایی از زندگی ما هستن. طعم گیلاس بهترین توصیف از پوچی یک انسان میتونه باشه. از زندگی و احساسات. دقیقا همون موقع هم خیلی آدمای کمی براشون مهم بوده، الانم خیلی آدمای کمی بهش اهمیت میدن. همیشه هم همین بوده.
حالا شما اگه از آدمهایی هستین که هیچوقت به این موضوعات فکر نمیکنید، مطمئنم آدمای شادتری هستید. کیفیت زندگی بالاتری دارید. اگه یه روزی کسی بهتون گفت «احمق» از کنارش به سادگی بگذرید چون فقط کسی هستش که به حالتون غبطه میخوره. اگه هم جزء آدمایی هستید که فکر کردن به عمق بشریت اعتیاد آزاردهنده شماست شما هم به نوعی چیزی دارید که باهاش روزگار رو سر کنید. اینم بدونید همیشه انسانهای برجسته تاریخ یا بهتره بگم نیکان بشریت از بین شماها پیدا میشن. اگه هم مثل من بلاتکلیفید هب دسته سوم جای ماست. آدمای هیبریدی و مریض!
این دسته سوم که بیشترین نرخ رشد رو داشته گاهی اوقات درگیر که نه بازیچه سادهترین امیال خودش میشه. تا سطح کسایی که توی توییتر با سوالاتی مثل «آخرین عکس گالریت چیه؟» یا از این حرفا پایین میان. از سمت دیگه ممکنه شیوع بیماری جنسی توی قبیلهای در گرینلند اونارو نگران کنه. شخصیتهای عموما مرزی و طرد شده در اکثر اوقات. درک نشده. محبت نادیده و فراری.
حقیقت از نظر من اینه که این تفاوتا بخشی از انسان بودنه و تا یه حد قابل توجهی منوط میشه به محیط اما چیزی که اجتناب ناپذیره تفاوته. با این تفاوت کنار بیایید. همه آدمیم. میتونیم بدترین باشیم و هم بهترین. شما شاید ندونید چرا این حرفا رو میزنم. شاید هم درکم کنید. شاید بگید بابا اینا چرت و پرته محضه. اما اینو بدونید توی این شهر تا وقتی تفاوتها نادیده گرفته بشه آدما دشمن اصلی هم میشن. لازم نیست به تفاوتهای هم احترام بگذارید فقط کافیه گذر کنید، همین!
شماره دوازدهم
نوشته شده در 10 تیر 1403
ساعت 17:30 عصر