رخدادها از همانجایی شروع میشوند که یک روزی تمام شدهاند.
حداقل توی زندگی من انگار هیچوقت حوادث و رخدادها پایان پذیر نیستن و تا ابدیت پرونده اونا باز میمونه. مواقعی که به خودم میام و خب با فکر گذر از این حادثه به سمت حادثه بعدی حرکت میکنم متوجه تکراری بودن شرایط، محیط و احتمالا نتایج خواهم شد. شاید حتی بعد از بیش از 10 سال کیفیت شرایط خیلی نامطلوبتر شده باشه اما لای پوسته چرک و کثیف امروز هم، اگر با دستام اونو پاک کنم همون میوه نحس و نفرت انگیز قدیمی وجود داره.
تکرار و تکرار. تکرار به هر قیمتی. یه جورایی مسیرهای مختلف در مکان و زمان مختلف به یه مقصد تو یه زمان و مکان یکسان میرسن.
در ابتدا خیلی غیرممکن به نظر میرسید اما شد. میترسیدم هم که بشه که شد.
و در پایان بعد از بحدود 1 ماه ننوشتن با مبهمترین اراجیف ممکن برگشتم.
خلاصه، کوتاه و به درد نخور.
هنوز اون آدم قدیمی زندهاس. هنوز احتمالا نفس میکشه لای این خراب شدههای تهران صابمرده. پس چارهای نیست. باید زندگی کرد. باید آرزوی مرگ کرد و منتظر موند تا معشوق بالاخره برسه. حتی اگه جای بد و زمان بد برسه. زندگی همینه عزیزترینم. همیشه یه مشکلی هست. همیشه. الویز.
چون رخدادها پایان ناپذیرند و پروندشون تا اعصار طولانی باز میمونه. هر چقدر هم زمان پوستشون رو عوض کنه، بن قضیه همیشه همونه. مجرم همون. مجازات همون.