ویرگول
ورودثبت نام
Mamal Injast
Mamal Injast
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

غم اشتراکی!

توی یک شب پاییزی سال 90، وقتی که فشار زندگی و افسردگی به بالاترین حد خودش در اون موقع رسید، تصمیم به نوشتن گرفتن. جاهای مختلف مینوشتم. اولش یه مقدار توی توییتر مینوشتم ولی خب اون موقع تعداد آدمایی که توی توییتر فعالیت می‌کردن از تعداد آدمای سالم جامعه در حال حاضر، کمتر بود. خلاصه یه وبلاگی راه انداختم و شروع به نوشتن کردم. طی همه این سال‌ها روزهایی بود که با علاقه می‌نوشتم و روزهایی هم بود تصمیم گرفته بودم دیگه ننویسم. همه این اتفاقات منو رسوند به اینجا، ویرگول. از اینور به اونور و در نهایت حدود فکر کنم 2 سالی میشه که دارم اینجا می‌نویسم.

توی همه این سال‌ها، نمی‌دونم دقیقا چند تکه متن نوشتم ولی خب موضوعیت اکثرشون در مورد بیچارگی و بدبختی بود. اساسا شاید یه بازتابی از زندگی خودم بود که برای اینکه یه سوپاپی برای کاهش فشار باشه، به اشتراک می‌ذاشتمشون. راستش، این نوشتنه خیلی از اوقات بهم کمک می‌کرد حتی اگه کسی حاضر نبود این نوشته‌ها رو بخونه. بعضی اوقاتم که یه سری از آدمایی که توی زندگی واقعی منو میشناختن، به متن‌هام می‌رسیدم، یه مقداری دچار خود سانسوری میشدم. خب بعد تصمیم می‌گرفتم بیام جای جدید با اسم جدید و دوباره شروع به نوشتن کنم. از دو سال پیش که اینجا با اسم واقعیم دارم می‌نویسم دقیقا وقتی بود که فهمیدم من اصلا اونقدری برای کسی ارزش ندارم که بیاد حالا بگرده ببینه من کجام و چی دارم می‌نویسم. برای همین حالا با خیال راحت‌تری و بدون اون خود سانسوری گذشته می‌نویسم. البته که جدیدا از به کار بردن آدما توی متنم تا جای ممکن پرهیز می‌کنم چون تا جایی که میدونم خیلی خوششون نمیاد.

خلاصه، وقتی بعد از همه این سال‌ها به متن‌های گذشتم برمیگردم، حالا چه یه ماه پیش و چه چند سال پیش، می‌فهمم که واووو، چقدر عوض شدم. واووو این جملاتو من چجوری نوشتم و حتی بعضی از وقتا با خودم می‌گم که نکنه این متن رو یکی دیگه نوشته.

همه اینا، همه این سال‌ها باعث شده که تغییر کنم. فکر تغییر کنه، رفتارم تغییر کنه و حالا شاید یه مقدار بزرگتر بشم اما چیزی که همه این سال‌ها بین همه متن‌هام مشترک بوده، مایه همه متن‌هام بوده. همیشه ناراحت بودم و همیشه غر می‌زدم. همیشه می‌نالیدم. همیشه غوطه ور توی غم بودم. این دقیقا چیزی هستش که هیچوقت توم تغییر نکرده چون هیچوقت آرامش رو پیدا نکردم و هیچوقت احساس خوشبختی نکردم.

دههافسردگیاشتراکی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید