Mamal Injast
Mamal Injast
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

مرگ پینوشه!

تجسم زندگی بعد از پایان یک دیکتاتوری، پایان کمونیسم یا بعد فرو ریختن دیوار برلین؟ حتی فرو ریختن دیوار احساسات؟

احتمالا همواره پر از فکرهای امید بخش هست که نشون بده میشه یه مقدار اوضاع رو تغییر داد. میشه یه جور بهتر زندگی کرد. میشه جای اینکه زنده موند، یه مقدار زندگی کرد. تموم اون کمبودهای گذشته بالاخره وقتش می‌رسه از بین بره و همه چی به نوعی گل و بلبل بشه. انگار در یک چشم بهم زدن همه چی از این رو به اون رو میشه و زندگی شکل خیلی بهتری پیدا میکنه.
خب اگه به پایان دیکتاتوری‌ها، جنبش‌هایی که منجر به سقوط کمونیست شده و حتی فرو ریختن دیوار برلین نگاه کنیم، همواره امید بوده اما همه چی به سرعت سر جای درست خودش برنگشته. حتی اوضاع تا یه زمانی اگه بدتر نمیشده، بهترم نمیشده.
چون حقیقت اینه که خیلی از چیزا از قبل اینقدر جاشونو توی زندگی مردم اون کشورا محکم کردن که به همین سادگیا از بین نخواند رفت. به نظرم اصلا ساده نیست که مردمی که سال‌ها درگیر یه نظام دیکتاتوری بودن بتونن آزادانه فکر کنن. چه برسه که بخوان زندگی کنن. حتی مردمی که سال‌های زندگی در قالب فقر برای همه در نظام‌های کمونیستی می‌دیدن، هیچوقت نمی‌تونن عینک فقر برای همه رو به این راحتی کنار بذارن و راحت زندگی کنن.در نهایت هم کلی طول میکشه که مردم برلین شرقی و غربی جوری زندگی کنن که انگار گویی هیچوقت دیواری نبوده، هر چند که اون دیوار خیلی وقته بعد فیزیکی نداره.
به هر حال بین سقوط پینوشه تا مرگ پینوشه خیلی سال طول میشکه!

همه اینا در مورد دیوار احساساتم هست، فقط موضوعیتش اینه که زخم‌های گذشته همیشه هستن و این بار احتمالا شاید امید بهشون اضافه بشه. اینکه چقدر طول میکشه زحم‌های گذشته پاک بشن معلوم نیست. اینکه چقدر طول میشکه یه زهر از بدنم خارچ شه، بازم قابل حدس نیست. اما خب زمان همون چیزی هستش که میتونه خیلی چیزا رو مشخص کنه. شاید این بار بالاخره امید برنده این رزم واهی باشه. شاید این بار بالاخره پینوشه میمیره. هر چند بعید بدونم اما امید با همه فریب انگیزیش تو جایی که تاریکی از خودش واهمه داره هم میتونه بره.

احساساتکمونیسمزندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید