کاناتای دوم
باید اعتراف کنم که بهترین قسمت خونه کوچکم توی شیتاماچی پنجرهای چوبی هست که به سمت رودخانه آراکاوا باز میشه. البته گهگاهی بوی فاضلاب آزارم میده اما به هر حال بیشتر اوقات همنشین نوشیدنیهای سرد و گرم من هستش.
توی این دو سالی که توی شیتاماچی هستم خیلی توی پیدا کردن دوست (جز در یک مورد) موفق نبودم. از نظر مردم شهر من یه عنصر خارجی نامطلوب هستم. تنها دوست من «ناتان» هستش که اونم مثل من یه جورایی غریبه به حساب میاد. یادمه توی اولین برخوردمون تاکید کرد که اصلاً دوست نداره به اسم کامل صدا بشه (جز گهگاهی که مادرش با اسم کامل صداش میکرد) و من چندبار به شوخی به اسم کامل صداش کردم و راستشو بخواهید ناتان فحشهای خیلی بدی بلده.
من و ناتان در مورد موضوعات مختلفی حرف میزنیم. همیشه به شوخی بهش میگم ناتان معمولیترین اسمی هستش که میشه روی مرغ دریایی گذاشت و ناتان همیشه بعد از گفتن این حرف با یه اخمی بهم نگاه میکنه. همیشه برام از سفرهاش به سایتاما و کاناگاوا تعریف میکنه. از اینکه با بقیه مرغها نمیتونه ارتباط برقرار کنه و از وقتی که مادرش رو گم کرده بیشتر از همیشه گوشهگیر شده. بعضی وقتا حس میکنم من و ناتان موجودات غمگینی در کالبدهای مختلفی هستیم. شاید این درد باشه که باعث دوستیمون شده.
تفریح مشترک من و ناتان گوش کردن به رادیو هستش. مخصوصاً وقتایی که رادیو آهنگ مورد علاقه جفتمون رو پخش میکنه، هرجای بحثمون باشیم متوقف میشیم فقط غرق موسیقی میشیم. وقت گذروندن کنار ناتان برام خیلی لذتبخشه. آخرین باری که ناتان رو دیدم حدود 3 ماه پیش بود که از تصمیمشون برای سفر به سمت ناگویا صحبت میکرد. خیلی برای این سفر هیجان داشت.
حالا که داره این قطعه از «جو هیساییشی» پخش میشه، میفهمم چقدر برای ناتان و اون لحن صحبتش دلم تنگ شده. امیدوارم هرجا که هستش خوشحال باشه. دنیا به مرغهای دریایی شاد نیاز داره.
پ.ن: با الهام از موسیقی Mother اثری از Joe Hoisaishi.