مریم ریوشی
مریم ریوشی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

میلاد نور✨✨



فرش خیالم را در دور دستها پهن میکنم،

به سال پنجم بعثت میروم ،در اسمان مکه به پرواز در می آیم.حال و هوای شهر متفاوت است. گل های افتابگردان بیشتر از هر روز رخ می نمایند و سر بلند در مقابل افتاب داغ عربستان خود نمایی می کنند.بوی عطر یاس در کوچه های مکه،خانه ی« محمد امین» پسر عبدالله ،نواده ی عبدالمطلب پیچیده است. دختری از جنس نور پا به عرصه ی گیتی گذاشت .«فاطمه ، به دنیا امد»

باخیالم به مدینه می روم.

کوچه به کوچه می گردم به دنبال حرمت یا مرقد شریف ات، هیچ نمی یابم.دل شکسته و نا امید خانه ات را پیدا میکنم ،خانه ای که نه چندان طولانی،عمر کوتاهت در ان سپری شد.با تمام وجود حضورت را حس می کنم« مادر»

دلواپسی را در دیوارهای خانه می بینم که با خشت و گل آن عجین شده است،نگران تنهایی علی هستی ،یا غربت حسن؟

نمیدانم شاید هم نیزه وسنان هوش و حواس اش را برده است.

مادر است دیگر

کاش شیعه راه حرمت راگم نکرده بود که اگر چنین بود نه عاشورایی بود ونه نیزه وسنانی.


رؤیایم را باخود به زمین می اورم وبه جریان زندگی باز می گردم .دعای عهد در فضا پیچیده ومن با چشمان اشک بار به روی سجاده نشسته ام ،افتاب طلوع کرده است .دوباره میلاد تو،

دوباره انتظار فرج.


اللهم عجل لولیک الفرج


#مریم ریوشی

https://t.me/evasdaughter
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید