ویرگول
ورودثبت نام
مریم اربابی
مریم اربابی
مریم اربابی
مریم اربابی
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

داستان کوتاه_پارت چهارم: همای فاتحان


او ادامه داد. قدم به قدم، راهی می‌پیمود که برای خودش ساخته بود. در این سفر، نه تنها دنیای بیرون را می‌دید، بلکه دنیای درونش را نیز کشف می‌کرد. هر فکر، هر احساس، هر لحظه، بخشی از تکامل او بود. اکنون به‌جای پنهان شدن از خود، او شروع کرده بود به روبه‌رو شدن با تمام آنچه که در درونش نهفته بود.

در هر پیچ از این مسیر، احساسات مختلف به سراغش می‌آمدند. گاهی شجاعت، گاهی ترس. اما او دیگر به ترس‌هایش اجازه نمی‌داد که او را از مسیرش منحرف کنند. می‌دانست که این ترس‌ها تنها بهانه‌ای برای جلوگیری از پیشرفت او هستند. او قدرتی در درون خود احساس می‌کرد که از آن بهره‌برداری نکرده بود. و اکنون، زمان آن رسیده بود که این قدرت را آزاد کند.

#همای_فاتحان
#مریم_اربابی
#تیم_سازی
#ثروت_آفرینی
#راهبری

داستان کوتاهآینوتی
۱
۰
مریم اربابی
مریم اربابی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید