اکثریت ما بدون دانستن پیشینه این عکس ، قادر به تماشای آن بدون احساس ناراحتی و اندوه شدید هستیم . تصویری از یک مادر با نژادی از خاور دور که فرزندش را در بغل گرفته و در کنار درختی سوخته نشسته است . در نگاه دقیقتر نگاه هراسان پسربچه و چهره غمگین زن که گویی هیچ علاقه ای به نگریستن به دوربین ندارد ، توجه مخاطب را به خود جلب میکند. عکس فوق یک عکس معمولی به نظر میرسد که فاقد نشانه هایی برای تفسیر سیاسی ، فلسفی یا ایدئولوژیک است ، ولی آن زمان که بیننده در می یابد که عکاسی به نام آلفرد آیزنشتات این عکس را از دو بازمانده ، بروی ویرانه های شهر هیروشیما بعد از بمباران توسط هواپیماهای آمریکایی گرفته است به سرعت میزان اندوه و رنج فراوان سوژه های عکس را پس از رخدادن یکی از هولناکترین حوادث تاریخ معاصر در می یابد و آنجاست که انبوهی از سوالات بی شمار در ذهن یک بیننده هوشمند نمایان میشود که پاسخ دادن به آنها به آسانی و به طور قاطع میسر نیست .
هیروشیما شهری در غرب جزیره هونشو در کشور ژاپن است . نخستین حمله دهشتناک اتمی در تاریخ بشر در این شهر در ساعت هشت و پانزده دقیقه به تاریخ ششم اوت 1945 توسط اسکادران آمریکایی آنزلاگی به وقوع پیوست . یک بمب اتمی 60 کیلوگرمی با نام "پسر کوچک " و حاوی اورانیوم – 235 که برای قدرت تخریب بیشتر در فاصله 548 متری زمین منفجر شد و باعث مرگ هزاران نفر گردید . گرمای حاصل از انفجار به حدی بود که بسیاری از مردم را تا شعاع یک و نیم کیلومتری کاملا ذوب و به خاکستر بدل نمود.
در ماه آوریل 1945 و در کمتر از دوهفته بعد از آنکه "هری ترومن " بعد از مرگ "فرانکلین روزولت " به مقام ریاست جمهوری آمریکا برگزیده شد ، وزیر جنگ وقت آمریکا به نام "هری استیمسون "تقاضای یک دیدار خصوصی و فوق محرمانه را از وی نمود . در این جلسه استیمسون خبر ساخت نخستین بمب اتمی را به ترومن داد و به سرعت تصمیم برآن قرار گرفت که از این بمب مرگبار در ژاپن استفاده گردد. درآن زمان جنگ جهانی دوم که از بزرگترین و مرگبارترین جنگهای تاریخ به شمار میرود به روزهای پایان خود رسیده و تا آن زمان قدرتهای برتر دنیا به دو بلوک متحدین ( آلمان ، ایتالیا ، ژاپن) و متنفقین ( انگلیس ، فرانسه ، آمریکا و شوروی)
تقسیم شده بودند . هنگامی که دانشمندان متفقین به تکنولوژی ساخت بمب اتمی دست یافتند به سرعت اجازه استفاده از آن صادر گردید و جمع کثیری از مردم هیروشیما را به کام مرگ کشاند . پس از این اقدام غیرانسانی و فاجعه دلخراش که ژاپن را به شدت دچار هراس کرده بود ، رییس جمهور وقت آمریکا مجددا اعلام نمود که این بمباران تنها یک هشدار بوده است و در صورت تسلیم نشدن ژاپن این واقعه مجددا اتفاق خواهد افتاد . هشداری که پس از سه روز با بمباران شهر ناکازاکی به واقعیت بدل گردید و روز بعد از آن در تاریخ 10 اوت 1945 ژاپن رسما شکست را پذیرفت و تسلیم شد .
تلفات گسترده این واقعه تنها منحصر به تلفات جانی در همان زمان نبود بلکه بر اثر تشعشعات مرگبار مواد رادیواکتیو تا سالها بعد از این حادثه همچنان انسانهایی بسیاری که در زمان بمباران حضور داشتند دچار مرگ و تحمل زخم و جراحت های جسمی و روحی بسیاری شدند و حتی این رنج دامن فرزندانی که پس از این واقعه نیز چشم به جهان گشودند را گرفت . این تراژدی غم انگیز موضوع بسیاری از داستان ها و فیلم ها در سالهای پس از آن گردید و وجدان و احساسات بشری را برانگیخته کرد . گروه هایی به نام " هیباکوشاها" تشکیل شدند که در فرهنگ ژاپنی به نام آسیب دیدگان پس از انفجار شناخته میشوند . اهداف این گروه ها بر آن قرار گرفت که با شرح وقایع روز بمباران و پس از آن این پیام را به مردم دنیا برسانند که هیچ ارزشی در دنیا قابلیت توجیه این حجم عظیم غم و رنج تحمیل شده از سوی یک همنوع را نخواهد داشت . بنا به اعلام مقامات ژاپنی مرگ ناشی از سرطان تشعشعات اتمی همچنان ادامه دارد ودر هر سال بیشتر از 3000 تن میباشد . ولی دنیای سیاست راه و مسیر خود را طی میکند و متاسفانه توجیهات و پیچیدگی خاص خود را دارد . تا کنون بحث و جدل های بسیاری بر وجود ضرورت اقدام به این بمباران ها وجود دارد . برخی از مورخین توجیهات دولت وقت آمریکا را تسریع برای پایان پذیرفتن جنگ جهانی دوم با اجبار به تسلیم شدن ژاپن ، مهار و ترساندن استالین ، توجیه هزینه 2 میلیارد دلاری پروژه منهتن که آمریکا از شهروندانش دریافت نموده بود و آزمایش عملکرد بمب اتمی میدانند. تعبیر معتبری از این تصمیم ناگهانی دولت آمریکا مانند بسیاری از تصمیمات دیگر در آن مقطع زمانی وجود دارد که بر مبنای رقابت با رقیب سرسختش اتحاد جماهیر شوروی سوسیا لیستی برای تبدیل شدن به قدرت اول در دنیا میباشد ،چنانکه بعد از بمباران هیروشیما در 9 اوت 1945 ، شوروی موفق به تصرف دولت دست نشانده ژاپن در منچوری گردید و آمریکا نیز بی درنگ دومین بمب اتمی را در ناکازاکی منفجر کرد . بمبارانی که با توجه به احتمال تسلیم شدن قریب الوقوع ژاپن توجیهی بجز قدرتنمایی نداشت . گفته میشود که استالین پس از اعلام ترومن در دستیابی آمریکا به بمب اتمی عکس العملی نداشته و حیرتی را نیز از خود نشان نداده است که بعدها مشخص گردید بدلیل آن بوده است که شوروی نیز در خفا بروی پروژه مشابه کار میکرده است . با این حال بحث های دیگری نیز همچنان مطرح میگردد مانند اینکه وقوع این دو انفجار اتمی باعث بروز رقابت هایی از این جنس در جهان گردیده است ، چنانچه اکنون توانایی دستیابی به این تکنولوژی و ایجاد زرادخانه های هسته ای در جهان گسترش یافته اند و هراس از وقوع مجدد چنین رخدادی همچنان وجود دارد . مهم تر آنکه ادعای رسیدن به صلح پایدار نه با بمباران که با گسترش فرهنگ وکنترل زیاده خواهی بشر و تعامل و دیپلماسی در دراز مدت میسر است لذا عملا امروزه بسیاری از صاحب نظران ، حادثه بمباران هیروشیما و ناکازاکی را بدلیل آنکه اهداف غیر نظامی را دنبال میکرد از جنایات جنگی به حساب می آوردند .
آیزنشتات این عکس را فاقد رنگ به عرضه نمایش گذاشته است . غلبه رنگ سیاه در این عکس با مفهوم آن هماهنگی دارد. این دو انسان که ظاهرا آسیب جسمی ندارند ، بازمانده یکی از هولناکترین جنایات بشری هستند ولی اثرات مخرب این حادثه به از دست دادن آشنایان و کاشانه محدود نخواهد شد ، سالها پس از آن نیز هر یک از بازماندگان ، اثرات هولناک جنگ را به دوش خواهند کشید و به نسل پس از خود نیز منتقل خواهند کرد . با این حال پس از سالها که از این بمباران گذشته است و در آن زمان ژاپن مجبور به تسلیم در برابر آمریکا گردید ، جهان شاهد دوباره به پا خواستن ژاپن و عبور از همه آن رنج ها وگسترش امید در این کشور برای پیشرفت و زندگی بهتر بوده است . نکته ای که شاید می بایست فارغ از تمامی تفاسیر ، الگوی شایسته ای برای سایر ملت ها باشد که امید هرگز نمی میرد.
"ماسوجی ایبوسه" که از برجسته ترین نویسندگان معاصر ژاپن است رمانی را با موضوع رنج ناشی از بمباران هیروشیما در کتابی با عنوان " باران سیاه " عرضه کرد و در توضیح آن اظهار داشت : "کتاب «باران سیاه» دربارهی قربانیان سلاحهای کشتار جمعی است و رنجی که انسانها از مواجه شدن با این سلاحها متحمل میشوند. همانطور که میدانید سلاحهای کشتار جمعی در جنگ جهانی اول به صورت سلاحهای شیمیایی مورد استفاده قرار گرفت. اما در جنگ جهانی دوم سلاحهای شیمیایی استفاده نشد، بلکه سلاحهای مخربتری به کار گرفته شد که 50 میلیون نفر به بیرحمانهترین شکل کشته شدند. در جنگ جهانی دوم بشریت تجربه دیگری را پشت سر نهاد، بمبهای اتمی که در جریان بمباران هروشیما و ناکاساگی استفاده شد، باز هم همان داستان و همان رنج که در خلال جنگ جهانی اول بر آدمیان تحمیل شد، تکرار شد و نشان داد که گرچه ما پیشرفت کردهایم و درکمان از هنر و علم و فرهنگ بالاتر رفته، ولی نتوانستیم تولید و استفاده از چنین سلاحهایی را کنترل کنیم. آنچه در این کتاب میخوانید داستان رنجی است که بر یکی از قربانیان بمباران اتمی هروشیما رفته است. آنچه باعث نابودی چنین افرادی نشده و منشأ اثر بوده امید است و بس"
مریم پژمان