به نام خدایی که عشق را آفرید ♡
سلام :)
خوبین رفقا؟ چه خبر از درس و مدرسه؟ خوش میگذره؟
آمدم با معرفی کتاب یادت باشد.
کتاب قشنگیه ، امیدوارم شما هم دوسش داشته باشین ?
این داستان درمورد شهید مدافع حرم شهید سیاهکالی مرادی هستش. یه زندگی نامه کلی میگم بعد بریم برای معرفی کتاب. ?
شهید حمید سیاهکالی مرادی در 4 اردیبهشت 1368 و در شهر قزوین چشم به جهان گشود.
این شهید بزرگوار دانشجوی مقطع کارشناسی حسابداری مالی بود. در تاریخ دهم آبان ماه سال ۱۳۹۱ ازدواج کرد.
ایشان توسط سپاه صاحب الامر(عج) قزوین و به عنوان مدافع حرم و فرمانده مخابرات و بیسیم چی در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت.
حمید مهربان و مودب بود و برای همه افراد خانواده سرمشق بود.
در فامیل و آشنا، اخلاقش زبانزد بود و هرگز کسی را از خود نمیرنجاند.
عاشق حفظ قرآن بود و تا زمان ازدواجش حدود ۶ جزء قرآن را در حافظه داشت و همسرش هم حافظ قرآن است؛همیشه عادت داشت قرآن را با معنی و تامل مطالعه میکرد.
هیچ وقت در آزمون دانشگاه تقلب نمیکرد میگفت حقوقی که از سوادم میگیرم باید حلال باشه.
همیشه عاشق کمک کردن به دیگران بود.
با اخلاق و با ایمان بود و بسیار باحیا بود.
نماز اول وقت میخوند و اگه ما دیرتر میخوندیم می گفت نماز اول وقت فوت نشه ها حواست جمع جمع...
سنگ مزار شهید مرادی مزین به چند خط از وصیت نامه این بزرگوار است که تأکید میکند: «هیچچیز بالاتر از حسن اخلاق و حسن رفتار نیست».
شهید حمید سیاهکالیمرادی که از پاسداران تیپ ۸۲ سپاه حضرت صاحب الامر(عج) بود،در ۵ آذر ماه سال ۹۴ در راه دفاع از حرم حضرت زینب(س) و نبرد با تروریستهای تکفیری داعش در سوریه به شهادت رسید.حمید سیاهکالی مرادی دومین شهید سرفراز مدافع حرم عقیله بنی هاشم از استان قزوین می باشد.
با سلام و صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهر ایشان (ع) که شرف کون و مکان هستند و ما متنعم از این می ناب لایزال که موجب رشته ی وصل ما به این حبل متین و تکامل ما توسط این حصن حصین و ممزوج از ولایتشان در وجود ما عجین و خدا روشکر، بر این نعمت الهی که ما را فراگرفته و غرق در آن شده ایم ان شالله.
اینجانب حمید سیاهکالی مرای فرزند حشمت الله لازم دیدم تا چند جمله ای را من باب درد دل در چند سطر مکتوب نمایم. ابتدا لازم است تا بگویم که نوشتن این وصیت نامه از مقدمات خیر حاصل گردیده و آن شرف ناموس خدا، اسوه ی صبر و تقوا، زینت عرض و سما، عقیله ی عقلا، حضرت زینب(س) است.
زیرا دفاع از حرمین و مظلومیت مسلمانان را بر خود واجب می دانم و سعادت خود را خط مشی این خانواده (ع)می دانم و از خداوند می خواهم تا مرا در این راه ثابت قدم بگرداند ان شالله.
آنچه این حقیر تا کنون در زندگی خویش فهمیده ام کج فهمی ها و درشت فهمی ها و بی بصیرتی انسانهایی است که یا این خانواده را درک نکره اند و در هیچ برهه ای در کنارشان قرار نگرفته اند و یا ظاهرا در کنارشان بوده اند. ولی در صحنه های حساس میدان را خالی کرده اند و یا مانعی بودند در این مسیر، آنان که ماندند از دین داری به دین یاری رسیده بودند و فهم درک کرده بودند که این مسیر تنها راه رسیدن به خداست و عامل انحراف بشریت دورماندن و کور ماندن از راه نور هدایت است. وای از روزی که آنان که ولایت دارند قدر آن را ندانسته و بی راهه بروند زیرا تا مادامی که پشتیبان ولایت باشیم و رهرو این مسیر همیشه سرافرازیم و نوک پیکان ارتش و سپاه حضرت ولی عصر (عج) ان شالله...
زیرا نقطه قوت ما ولایت است و نقطه ضعف ما نیز بی توجهی به این امر، زیرا ما آنچنان که لازم است باید به حدود و ثغور آن توجه کرده و خود را ذوب در این امر بدانیم. اما می نویسم تا هر آنکس که می خواند یا می شنود بداند؛ شرمنده ام از این که یک جان بیشتر ندارم تا در راه حضرت ولی عصر(عج) و نایب بر حقش حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی) فدا کنم و با یقین به این امر که خونم موجب سعادتم می شود و تعالی روح و شرابی است طهور که به قول حضرت علی اکبر(ع) شیرین تر از عسل، می روم تا با تاسی از مولایم حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) با خدایم عشق بازی کنم تا عمق در خدا شوم. اما یک نکته و آن این است اگر در حال خاضر در جبهه سخت، تعدادی از برادران در حال جهادند، دلخوش هستند که جبهه فرهنگی که عقبه هستند، عقبه ای که تداوم جبهه سخت را شامل می شوند و عامل اصلی جهادگران جبهه سخت می باشند توسط تمامی جوانان رعایت می شود و امید است که خواهران در این زمینه با حفظ حجابشان پیشگام این جبهه باشند. ان شالله....
اما به نظر این حقیر هیچ چیز بالاتر از حسن کلام و حسن رفتار نیست؛ در عموم جامعه و مخصوصا در بین نظامیان و بالاخص در میان پاسداران حریم ولایت؛ اما در جمله آخر می نویسم آنچه در این دنیا از مادیات دارم من باب گذران زندگی در اذن همسرم باشد ان شالله و در آخر هر کس که این متن را می خواند و یا می شنود ان شالله که این حقیر سراپا تقصیر را حلال نماید.
همیشه یادتان را من به هنگام نظر بازی
زر رخسار علی(ع) جویم و این است اوج طنازی
همیشه با لبت آرام میخندم و با چشمان تو مستم
قسم خوردم به جان تو که پای رهبرم هستم
همیشه خار بودم من به چشم دشمن ناپاک
خدا رو شکر در راهت به خون افتادم بر خاک و کفی بالعلم ناصرا
حمید سیاهکالی مرادی
1394/08/19
کتاب یادت باشد خاطرات ایشون از زبان همسر و دختر داییشون (فرزانه سیاهکالی مرادی) هستنش که خاطرات ایشون رو بعد از ازدواج روایت میکنه.
این کتاب لحن دوستانه و خوبی داره و داستانهاش باعث میشه آدم جذب کتاب بشه و نتونه اون رو زمین بذاره.
یه معرفی کلیم از کتاب داشته باشیم ?
کتاب یادت باشد نوشتهی محمدرسول ملاحسنی کتابی درباره زندگی شهید مدافع ۲۶ ساله حرم، حمید سیاهکلی مرادی به روایت همسر۲۲ سالهاش، فرزانه سیاهکلی مرادی است.
کتاب یادت باشد، کتابی زیبا دربارهی زندگی یکی از شهیدان مدافع حرم، حمید سیاهکلی مرادی است که در سن ۲۶ سالگی شهید شد. همسر او، فرزانه روایتی جذاب و خواندنی از زندگیشان ارائه داده است. فرزانه کتاب را از کمی پیش از آغاز زندگی مشترکشان نوشته است. یعنی زمانی که برای کنکور درس میخوانده و اصلا به فکر ازدواج کردن با هیچکس نبوده است. اما ماجراهای جالب خواستگاری حمید و فرزانه و اتفاقات بعد از آن است که دل فرزانه را میبرد و جواب مثبتش را اعلام میکند. محمدرسول ملاحسنی تمام خاطرات، اتفاقات و بینش آنها در یک کتاب گردآوری کرده است و نام آن را یادت باشد، گذاشته است.
یادت باشد یک روایت عاشقانه از زندگی یک شهید است. اگر به چنین کتابهای علاقه دارید، از خواندن کتاب یادت باشد، لذت میبرید.
هنوز شیرینی قبولی دانشگاه را درست مزهمزه نکرده بودم که خواستگاریهای باواسطه و بیواسطه شروع شد. به هیچکدامشان نمیتوانستم حتی فکر کنم. مادرم در کار من مانده بود، میپرسید: 'چرا هیچکدوم رو قبول نمیکنی؟ برای چی همهٔ خواستگارها رو رد میکنی؟' این بلاتکلیفی اذیتم میکرد. نمیدانستم باید چکار بکنم.
بعد از اعلام نتایج کنکور، تازه فرصت کرده بودم اتاقم را مرتب کنم. کتابهای درسی را یکطرف چیدم. کتابخانه را که مرتب میکردم، چشمم به کتاب 'نیمهٔ پنهان ماه' افتاد؛ روایت زندگی شهید 'محمدابراهیم همت' از زبان همسر. خاطراتش همیشه برایم جالب و خواندنی بود؛ روایتی که از عشقی ماندگار بین سردار خیبر و همسرش خبر میداد.
کتاب را که مرور میکردم، به خاطرهای رسیدم که همسر شهید نیت کرده بود چهل روز روزه بگیرد، به اهلبیت؟ عهم؟ متوسل بشود و بعد از این چله به اولین خواستگارش جواب مثبت بدهد.
خواندن این خاطره کلید گمشدهٔ سردرگمیهای من در این چند هفته شد. پیش خودم گفتم من هم مثل همسر شهید همت نیت میکنم. حساب و کتاب کردم، دیدم چهل روز روزه، آن هم با این گرمای تابستان خیلی زیاد است، حدس زدم احتمالاً همسر شهید در زمستان چنین نذری کرده باشد! تصمیم گرفتم به جای روزه، چهل روز دعای توسل بخوانم به این نیت که 'از این وضعیت خارج بشوم، هر چه که خیر است همان اتفاق بیفتد و آن کسی که خدا دوست دارد نصیبم بشود'.
از همان روز نذرم را شروع کردم. هیچکس از عهد من باخبر نبود؛ حتی مادرم. هر روز بعد از نماز مغرب و عشاء دعای توسل میخواندم و امیدوار بودم خود ائمه کمکحالم باشند.
مستند گفت و گو با همسر شهید سیاهکالی مرادی ???
امیدوارم خوشتون بیا ، بخونید و لذت ببرید ?
یاعلی :)