سلام ! من دانشجوی برق دانشگاه تهرانم .
اولین چیزی که با شنیدن این ترکیب به ذهن میرسه که خب تو هم که قطعا اپلای میکنی میری ....
آره ، منم مثل کلی دانشجوی دیگه که هر کدوم به هزار و یک دلیل و با هزار جور زحمت به اینجا رسیدن به اپلای به عنوان یه گزینه جدی فکر میکنم .
اما ، چیزی که میتونه تمایز اجاد کنه و قطعا مهمه اینه که برای چی داریم میریم ؟ یکی واسه کیفیت بهتر تحصیل ، یکی واسه رفاه، یکی واسه آزادی یکی ...
من نه در جایگاهی ام که بخوام هر کدوم از این نیت هارو قضاوت کنم و نه حتی قصدش رو دارم .
همه ما که الان و در حال حاضر تو ایران ، سرزمین مادری، مون زندگی میکنیم خواه نا خواه چه مستقیم و چه غیر مستقیم با تلخی هایی رو به رو شدیم که به نظر نمیرسه تمومی داشته باشن یا حتی جبران پذیر هم شاید نباشن .
اما سوالی که ذهنم رو درگیر کرده اینه که فرض کنیم منِ دانشجو یکی دو سال دیگه از ایران رفتم اونجا در شرایطی آروم و سالم زندگی کنم . اگر خدای نکرده این تلخی ها تو کشور خودم و برای مردمم همچنان ادامه داشته باشن آیا باز هم با شنیدن این تلخی ها قلبم به درد میاد و به فکر فرو میرم و حرص میخورم یا نه ، چون خودم شرایطم خوبه بیخیال میشم ...
منِ الان بهم میگه که نه و حتی شاید به خاطر اینکه خودم دخیل در حال مردمم نیستم درد و رنجم هم بیشتر بشه.
نتیجه ای که من گرفتم این بود که درد و رنج عجین در ذات بشره و راه گریزی ازش نیست اما آزار دهنده ترش اینه که به جای تک تک آدم های رنج کشیده درد بکشی اما نتونی کاری برای بهتر شدنشون بکنی و فقط باید به درست برسی که خودتو نجات بدی ...
درد یعنی بدی شرایط ازت موجودی خودخواه بسازه و خودت هم از خودخواه بودنت رنج بکشی و چاره ای نداشته باشی ...