Maryam_farokhi
Maryam_farokhi
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

وسوسه‌های عصر خشونت قانونی

شهر، نا‌آرام و بی‌قرار شده‌بود.

این بار طراح بزرگ، قوی تر از همیشه ظاهر شده‌بود.

به روز‌ترین نسخه‌ی برنامه‌ریزی طراح، برای عملی شدن، ردخور نداشت. انگار هر چه داشته و نداشته، هر آنچه بوده و نبوده را به تسخیر خود درآورده‌بود، تا این طراحی عظیم را اجرا کند.

الحق که بستر ارائه و اجرای برنامه هم، بسیار فریبنده و جذاب طراحی شده‌بود.

هر که را در شهر می‌دیدی، برنامه‌ی تازه متولد شده‌ی طراح را در دست گرفته‌بود و مدام نوازشش می‌کرد و به هر نحوی که بود، می‌خواست با او ارتباط برقرار کند و قلب‌‌ قرمزِ کوچکش را تصاحب کند.

نامش را گذاشته‌بودند" تک چشم جادویی"

تک چشم جادویی، بستری نوظهور، اما دقیق و حساب شده‌بود. خب طراح باهوش، همیشه کارش را بلد است. مو لای درز حساب و کتابش نمی‌رود.

طراح سِمج شهر، پیش از این هم بارها، در بستر‌های گوناگون به میدان آمده‌بود و نقشه‌هایش را عملی کرده‌بود. اما این بار تفاوت داشت. تفاوتش هم از زمین بود تا آسمان! این بار شاهراهش را پیدا کرده‌بود، انداخته‌بود توی همان مسیر و گازش را گرفته‌بود تا خود مقصد.

کار با آن تک چشم جادویی، پیچیده نبود. قاعده و قانون عجیب و غریبی هم نداشت. همه ی مردم شهر، می‌توانستند به راحتی از امکانات موجود در آن استفاده کنند.

تک چشم جادویی، در کنار همه ی امکاناتش یک گزینه‌ی وسوسه‌انگیز داشت! گزینه‌ای فریبنده و دل‌ربا، که هرکسی را مجذوب خودش می‌کرد. تنها عده‌ی کمی از کاربرانش به راحتی از کنار این گزینه رد می‌شدند. اکثرا اما وسوسه می‌شدند و همان گزینه را انتخاب می‌کردند!

نباید روی آن گزینه‌ی فریبنده و به ظاهر ممنوعه کلیک می‌کردند! نه که نباید؛ اتفاقا باید همان گزینه را انتخاب می‌کردند و واردش می‌شدند.

اصلا طراح این همه هزینه کرده بود و بزک‌دوزکش کرده بود که ساحر و اغواگر به چشم بیاید تا مردم واردش بشوند!

نکته اینجا بود؛ بعد از انتخاب، ناچار مسحورش می‌شدند و شاید برای همیشه در آن گرفتار می‌شدند.

در کل ورود کار ساده‌ای بود و خروج از آن در توان هر کاربری نبود!

گزینه‌ی وسوسه‌گر، در ابتدا و قبل از ورود، یک خواسته از کاربرانش داشت:

ارائه‌ی برچسب

بعد از وسوسه و انتخاب گزینه‌ی مورد علاقه‌ی طراح، حالا باید برچسب می‌خوردند!

طراح زبر و زرنگ، فکر همه جا را کرده‌بود.

گزینه‌ی منتخب به کاربرانش الگو می‌داد.

و این‌طور از کاربرانش درخواست می‌کرد:

لطفا برای ورود و استفاده از امکانات ویژه‌ی این بخش، برچسبی مشابه الگوها ارائه دهید.

الگوهایی که طی سال‌ها، توسط رسانه‌ها، استاندارد‌سازی شده‌بودند. عمده‌ی آن‌ها بازیگرانی بودند، در نقش‌ اول فیلم‌های معروف و پر بیننده، که حالا معیار و تراز بخش ویژه بودند.

انواع و اقسام برچسب‌ها موجود بود. هرکدام را که می‌خواستند، می‌توانستند ارائه بدهند.

هرچه تعداد برچسب‌ها‌ی ارائه شده بیشتر بود، ورودشان به بخش راحت‌تر می‌شد و بیشتر مورد پسند طراح بود.

يكی از پر طرفدارترين برچسب ها بين كاربران
يكی از پر طرفدارترين برچسب ها بين كاربران

برای تهیه‌ی برچسب، به کاربران گفته ‌می‌شد:

تغییر کنید و استاندارد شوید

و تغییر ممکن نبود، مگر با آسیب و خشونت علیه خودشان و پرداخت مبالغ بسیار هنگفت به طراح بزرگ و دار و دسته‌اش!

برچسب‌ها قانونی بودند و تحت نظارت حاکمان شهر، بعد از اعمال خشونت علیه خودشان و ایجاد تغییر و شباهت به الگوها صادر می‌شد.

تمام خواسته‌ی گزینه این بود:

شما باید مشابه الگو باشید. در غیر این صورت، امتیاز ویژه‌ی ما به شما تعلق نمی‌گیرد.

این بی‌رحم‌ترین و خشن‌ترین معیار طراح، برای اجرای برنامه‌اش در همه‌ی دوره‌ها بود.

بعد از ارائه‌ی برچسب‌ها به کاربر اجازه‌ی ورود داده‌می‌شد و از طرف برنامه به او یک امتیاز ویژه تعلق می‌گرفت:

امتیاز ویژه‌ی زیبایی

بعد از دریافت این امتیاز، به کاربران گفته می‌شد:

لطفا وارد شوید.
شما زیبا و استاندارد هستید.
بعد از این شما مورد توجه هستید.
حالا می‌توانید با خیالی آسوده، تصاویر زیبای خود را با دیگر کاربران به اشتراک بگذارید و طعم شیرین توجه را بچشید و از آن در جهت منافع خود استفاده کنید.

تعداد زیادی از مردم شهر، روی گزینه‌ی ممنوعه کلیک کرده‌بودند و باید مطابق با استاندارد‌ها می‌شدند.

پیاده‌روها، خیابان‌ها، مراکز عمومی و خصوصی و تقریبا هر گوشه‌ی شهر را که نگاه می‌کردی، خیلی از افراد را، مزیّن به برچسب‌های گوناگون، روی جسم و جانشان می‌دیدی. شهر شلوغ‌تر از همیشه شده‌بود. مراکز صدور برچسب هم که غلغله بود.

طراح کاری کرده‌بود که ذائقه‌ی مردم شهر تغییر کند.

از اول هم نقشه‌اش همین بود.

به همین دلیل بود که اکثر مردم شهر، خواهان برچسب‌های متعدد شده‌بودند. برچسب‌هایی با قیمت‌های بسیار گزاف. کاربران دیگر از واقعیت خود راضی نبودند و می‌خواستند به هر قیمتی هم که شده، تغییر کنند و مورد توجه شوند. حتی به قیمت شکافتن و دوختن گوشت و پوست و استخوانشان.

طراح دسیسه‌گر، این بار کسب و کارش را گره زده‌بود به علم. شاهراهش علم بود و عالمانش.

علمی که باید مراقب سلامت جسم و روح مردم شهرش می‌بود، حالا بازیچه‌ی دست سودجوی طراح قرار گرفته‌بود و شده بود مجوزی برای اجرای خشونت در شهر. به نام علم بی‌رحمانه افتاده‌بودند به جان مردم شهر و اسمش را گذاشته‌بودند استاندارد های زیبایی!!

تمام شهر روی پاشنه‌ی برنامه‌ی طراح می‌چرخید و تجارتش روز‌به‌روز پرسودتر می‌شد.

بعد از مدتی که مردم شهر برای دریافت برچسب‌ها، به طور افراطی از هم سبقت گرفته‌بودند و صاحب امتیاز ویژه شده‌بودند، مجددا برنامه به روزرسانی شد.

تک چشم جادویی به کاربرانش اعلام کرد:

نسخه‌ی به روزرسانی شده، برچسب‌های قبل را پشتیبانی نمی‌کند. آن‌ها منسوخ شده و فاقد اعتبارند. لطفا برای دریافت امتیاز ویژه، روی گزینه‌ی استانداردهای جدید کلیک کنید.

اکثر مردم شهر، حالا فریب خورده‌بودند.

"فریبی به نام زیبایی"
خشونتروانشناسيخانوادهفضای مجازیسلامتی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید