ویرگول
ورودثبت نام
مریم حیدری
مریم حیدری
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

ظهر نقره ای

می خواهم عاشقانه بنویسم اما نمیدانم برای که

اکثر نویسندگان می گویند وقتی شروع به نوشتن میکنند نمیدانند چه بنویسند .

حال میخواهم ببینم نوشتن مرا به کجا میبرد ...

یادی از دریاچه نقره ای آنه شرلی درونم کنم چند روز پیش در آن شنا کردم با نوازش روح نواز و نرم باران که اولین دانه اش برشانه ام نشست .

شاید ندانید اما منظورم دم ظهر در پشت بام روی ایزوگام های نقره ایست .

میبینید چه خیال انگیز روح ادمی پرواز و یا شنا میکند!

😊

ظهرنقره ایپشت بامباران
پرستش به مستیست در کیش مهر ،برون اند زین جرگه هشیار ها
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید