سرانجام در یک روز زمستانی (امروز) به کتابخانه نزدیک خانهمان رفتم و ثبتنام کردم تا دستکم برخی کتابها را با نسخه کاغذی بخوانم زیرا نه آنقدر پولدارم که بتوانم همه کتابها را بخرم، نه جایی برای نگه داشتن کتابها دارم و نه آنقدر میتوانم از چشمانم انتظار داشته باشم که شبها به صفحه گوشی و لپتاپ خیره شود و کتاب الکترونیک بخواند🙏🏻
از مسئول کتابخانه که آقای جوانی است، میپرسم: چند کتاب میشود امانت گرفت؟
👨🏫: چهار کتاب.
🌳:چه مدت؟
👨🏫: دو هفته؟
🌳: چطور تمدید کنم؟
👨🏫: زنگ بزنید؟
مسئول کتابخانه میپرسد: 👨🏫: چه کتابی میخواهید؟
میگویم: بیشتر رمان و ادبیات...
اشاره میکند به هشت قفسه که روبروی هم قرار گرفتهاند. اینها رمانهای ایرانی و خارجی هستند...
🌳: ادبیات روسیه کجاست؟
👨🏫: ادبیات روسیه پشت آن یکی قفسه است. چُخوف مُخوف هم همانجاست...😁
به پشت سرم اشاره میکند. به همان سمت میروم و به قفسهی مورد اشاره میرسم.
ردیف اول و دوم کتابهای رومن رولان و الکساندر دوما هستند: کنت مونت کریستو، جان شیفته و ...
ردیف سوم کتابهایی از پائولوکوئیلو و ساراماگو و...
بالاخره رسیدم. ردیف چهارم و پنجم ردیفهای خلوتی است. انگار از وسطش کتابهایی برداشته شده یا به امانت رفته. نگاهی به کتابها میاندازم؛ اگرچه تعدادی توجهام را جلب میکنند اما هم ظاهر پاره برخی کتابها و هم داشتن نسخه الکترونیک یا صوتیشان در گوشی منصرفام میکند...راستش آن قفسهها شایستهی ادبیات باشکوه روسیه نبود...
پس به سمت آن هشت قفسه دیگر میروم.
خواهرم که همراهم آمده گفت مرضیه کتابهای "جبران" آن بالا هستند. چشمم میخورد به کتاب تحسین شده "پیامبر" با ترجمه دکتر الهی قمشهای.
متوقف میشوم.
همین چند روز پیش وسط کتابگردیهایم دوست داشتم بخوانمش.
کلا هر چند روز یکبار دلم برای لطافت زبان جبران تنگ میشود.
برداشتمش و دلم نمیخواست هیچ کتاب دیگری بردارم. دوست داشتم دستکم چند روز غرق شوم در دنیای شهودی او.
کتاب را میگیرم.
مسئول کتابخانه یک جوری نگاهم میکند🤔🤨 انگار میخواهد بگوید اینهمه پرسوجو کردی که چند کتاب و چه مدت و ادبیات روسیه کجاست ... آخرش یک کتاب شعر برداشتی.😅🤷♀️
رسیدهام خانه.
جلد کتاب را کمی ضدعفونی میکنم. این از یادگاریهای دوران کروناست که هنوز با من است.
کتاب را باز میکنم؛ بیا و ببین الهی قمشهای چه کرده... در حاشیه متن اصلی، جا به جا، اشعاری متناسب با متن جبران از شعرای فارسی زبان آورده همراه با نقاشی، مینیاتور و تذهیب...💫
هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید
هر چند راه او سخت و ناهموار باشد
از متن کتاب پیامبر، ص ۲۹
پ.ن: خدایا! من هم دوست دارم که مرا بر هر کاری در این دنیا گماردی مثل جبران و مثل دکتر الهی قمشهای با تمام وجود آن کار را انجام دهم یعنی همه وجودم و اشتیاقم را صرف آن کار کنم.