خیلی وقته که یادداشت های روزانم رو قطع کردم، تقریبا مربوط میشه به زمانی که سال ۹۹ کیفم رو دزدیدند و دفترچه یادداشتم و همه یادداشت هایم به سرقت رفت و یکی از ترس های همیشگی من (ترس از خونده شدن مطالبم توسط بقیه) سرم اومد و قانون مورفی به واقعیت پیوست ? (مورفی میگه از هرچی بیشتر بترسی، بیشتر اتفاق میوفته)
خب از اون روز به بعد دیگه به طور جدی نوشتن رو شروع نکردم، تا الان که با غلبه کردن بر ترس قبلیم شروع کردم به نوشتن، توی فضای بی در و پیکر مجازی.
به بهانه های مختلف، اما امروز، از امروز شروع کردم به نوشتن. امروز دوشنبه، ۲۳ خرداد ۱۴۰۱ هست و هیچ تاریخ رند، شنبه یا اتفاق خاصی نیافتاده و من با کنار گذاشتن همه بهونه ها شروع کردم به نوشتن. البته خب از دیروز شروع میکنم و اول خاطرات دیروزم رو مینویسم.
شاید فکر کنید چرا باید خاطراتم رو مینویسم، برای خودم، چون دلم میخواد، اما مدل ذهن من اینجوریه که دائما دارم با خودم صحبت میکنم و همیشه دوستداشتم یک نفر سومی رو به رابطه بین من و خودم اضافه کنم.
حال اینکه هیچکس رو بهتر از این داستان نمیبینم، سوم شخصی که اون هم خود من هستم اما به صورت مکتوب ? یعنی "خود مکتوب من"