-مشخصات کتاب
نویسنده؛ جولیان بارنز که نویسنده و منتقد ادبی انگلیسی است.
مترجم؛ حسن کامشاد
ناشر؛ نشر نو
تعداد صفحات کتاب؛ 206 صفحه
دسته بندی؛ داستان خارجی و رمان
این کتاب برنده ی جایزه ی " من بوکر سال 2011 " شده است.
-خلاصه کوتاه و بدون اسپویل از کتاب " درک یک پایان"
داستان مرور خاطرات تونی وبستر هست که در دوران پیری اون ها رو باز گو می کنه.
کتاب از اینجا شروع میشه که سه شخصیت داستان به نام های " تونی وبستر ، الکس و کالین" دوست های صمیمی یک دیگر هستند که با هم هم کلاس هستند و گروه سه نفره ای در مدرسه تشکیل داده اند و همیشه با هم هستند ...
اما یک دانش آموز جدید به کلاس تونی وبستر اینا اضافه میشه در ابتدا این سه نفر نسبت به هم کلاسی جدید شون که اسمش" فین" هست واکنش سردی نشون می دن و زیاد با اون چفت نیستن ولی کم کم " فین" داستان خودشو با رفتار ها و صحبت هایی که سر کلاس انجام میده در قلب و گروه این سه نفر جا میده و حالا میشن یک گروه چهار نفره.
البته که عضو جدید گروه "فین" هوش و درک بالایی از مسائل مختلف نسبت به هم کلاسی ها و هم گروهی های خودش داره و یکی از دلایل اضافه شدن فین به گروه سه نفره، همین موضوع هست!
تونی در قسمت از داستان اشاره میکنه به اینکه ما دوستان هر کار بدی که انجام بدیم، پدر و مادرمون ربط میدن به یکی از دوستانمون و این که ما از اون ها این رفتار زشت رو یاد گرفتیم وگرنه که فرزند ما همیشه پاک و معصوم هست و در خلال داستان این گونه جست و خیز هایی از طرف شخصیت های داستان به پدر و مادر ها میشه و این که از پدر و مادر ها نباید ایراد گرفته بشه رو زیر سوال می بره و ابن بحث ها یکی از قسمت های بسیار جذاب داستان هست!
در ادامه ماجرای عشقی جالبی رخ میده که توصیه میکنم بخونین و لذت ببرین...
-بریده هایی از کتاب ؛
«آن روزها ما خود را زندانی در نوعی قفس می پنداشتیم. در انتظار رستن از این بند و غوطه ور شدن در زندگی. فکر می کردیم آن لحظه که برسد، زندگی های ما و نیز خود زمان شتاب می گیرد. چه میدانستیم که زندگی هامان به هر صورت آغاز شده است و هنوز هیچ نشده چیز هایی به دست آورده و آسیب هایی دیده است. چه میدانستیم که پس از رهایی از این بند به درون قفس بزرگ تری می افتیم که حد و مرزش در ابتدا نامشخص است. در این میان ما تشنهی کتاب بودیم، تشنهی مسائل جنسی بودیم، طرفدار شایسته سالاری بودیم، و آشوب گرا.»
«پا که به سن می گذارید، انتظار کمی آسایش دارید، نه؟ فکر میکنید استحقاقش را دارید. به هر حال، من اینجور فکر میکردم. ولی بعد فهمیدم که زندگی پاداش شایستگی سرش نمی شود.»
-پیشنهاد من؛ کتاب بسیار جذاب شروع میشه و تر جمه هم واقعا خوب هست و مشکل خاصی نداره و توصیه میکنم اگر ترجمه های دیگه ای هست، با این ترجمه بخونین چون من که کاملا راضی بودم.
«این یادداشت رو من برای شرکت در چالش کتاب خوانی طاقچه، در ویرگول منتشر می کنم»