ویرگول
ورودثبت نام
خنگ گاب دیده
خنگ گاب دیدهمسعود
خنگ گاب دیده
خنگ گاب دیده
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

مصائب من و رییس

تصور کنید یک برنامه‌نویس کم‌حرف و درونگرا هستید که وظیفه‌اش نوشتن کدهای بی‌نقص و همچنین پاسخگویی به مشتریان است. کاری که به نظر شما می‌توانست ترکیبی از هنر و آرامش باشد، با ورود رییس بیش‌فعال و پرانرژی‌تان، به میدان نبردی پرهیجان تبدیل شده است!

موقعیت اول: صبح زود و کدنویسی

ساعت 8 صبح است. شما پشت میزتان نشسته‌اید و غرق در نوشتن کدی هستید که مثل یک معما ذهنتان را به چالش کشیده. ناگهان رییس با انرژی‌ای که انگار از یک تورنمنت فوتبال برگشته، از راه می‌رسد:
"فلانی! می‌دونی چی فکر کردم؟ یه ایده عالی دارم برای این قسمت از نرم افزار!"
شما: "باشه، می‌تونیم بعداً درباره‌اش صحبت کنیم؟ الان وسط یک کارم."
رییس: "نه نه، این خیلی مهمه! گوش کن!" و شروع به توضیح می‌کند، در حالی که شما سعی می‌کنید ذهنتان را بین کد و حرف‌های او تقسیم کنید.
نتیجه؟ کدی که می‌نویسید، به طرز عجیبی شبیه به عکس زیر میشود :)!

کدهای من وقتی رییس بالا سرمه
کدهای من وقتی رییس بالا سرمه


موقعیت دوم: تماس با مشتریان

شما پشت تلفن هستید و علیرغم میل باطنی تان باید به سوالات مشتری پاسخ دهید. مشتری کمی گیج شده، اما شما باید حوصله به خرج دهید:
"برای رفع این مشکل، فقط کافیه که صفحه تنظیمات رو باز کنید و..."
در همین لحظه رییس وارد می‌شود و با صدای بلند می‌گوید:
"بگو چی شده؟ مشکله چیه؟!"
شما: "ام... دارم توضیح می‌دم."
رییس: "بگو با AnyDesk به من وصل بشه , من این مشکل رو قبلا داشتم!"
نتیجه؟ مشتری در حالی که همچنان گیج میزنه، حالا با دو نفر روبروست و مشکلش شده دوتا

موقعیت سوم: تست نرم‌افزار

بالاخره کدی که نوشتید، آماده تست است. شما مشغول بررسی کارتان هستید که رییس با شوق وارد می‌شود:
"فلانی! یه ایمیل اومده، مشتری می‌خواد یه قابلیت جدید اضافه کنیم. اینو می‌تونی تا ظهر انجام بدی؟"
شما: "ولی ما هنوز این تغییرات رو تست نکردیم و باگهاش درنیومده"
رییس: "نه نه، این کار خیلی مهم تره. کاری نداره که. دو خط کده. میخوای من بنویسم؟"
شما (در ذهن): "همیشه دو خط کده و همیشه همه چیز , خیلی مهمه :| "
نتیجه؟ تصویر زیر:

نتیجه ی کار هول هولکی
نتیجه ی کار هول هولکی


موقعیت چهارم: ایمیل‌های مشتریان

یک مشتری ایمیلی زده و سوالی فنی پرسیده. شما با دقت و حوصله پاسخی حرفه‌ای می‌نویسید، اما رییس ناگهان وارد اتاقتان می‌شود:
"چی کار می‌کنی؟"
شما: "دارم به ایمیل مشتری جواب می‌دم."
رییس: "نه نه، اینجوری حس خوبی نداره. زنگ بزن بهش! انرژی بده! حرف بزن! اون حس می‌خواد!"
شما(در ذهن): "من خودم از بس تماس هاش رو رد کردم مجبور شده پیام بفرسته, حالا بهش زنگ بزنم بگم اشتباهی 20 بار جوابتو ندادم؟ 😅"

پایان روز

شما، بعد از یک روز پر از تماس‌های عجیب، کدنویسی نصفه و نیمه، و گوش دادن به صدای پرانرژی رییس، به خانه می‌رسید. روی مبل دراز می‌کشید و فکر می‌کنید:
"کاش می‌شد رییس رو یه روز تو حالت بی‌صدا بذارم. اونوقت دنیا چقدر آرام‌تر بود!"

رییسکارمنددرونگراییبرنامه نویسینرم افزار
۰
۰
خنگ گاب دیده
خنگ گاب دیده
مسعود
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید