•
پرستار: چرا اینهمه صدات میزنم جواب نمیدی؟
-: دیشب اسممو در آوردم گذاشتم زیر تخت، صبح که پا شدم دیدم نیست. منو صدا زدی کی جواب داد؟ یحتمل اسممو همون برداشته.
پرستار: پس گمش کردی. اسمتو روش ننوشته بودی مگه؟
-: اسممو بلد نیستم بنویسم، عکسشو کشیده بودم.
پرستار: میخوای دنبالش بگردیم؟ شکلش رو ببینی میشناسیش؟
-: آره، شکل خودمه.
پرستار: خودت فکر میکنی کی برداشته باشه؟
-: شایسته.
پرستار: شایسته؟ چرا شایسته؟! اون که خودش اسم داره! تازه اش هم اسم تو مردونه است، بدرد اون نمیخوره که.
-: آخه دیروز ازم یادگاری خواست. چیزی نداشتم بهش بدم. گفتم دمپایی هام رو بردار، گفت بزرگه برام.
پرستار: یعنی اسمت اندازهاشه؟
-: اسمم بهش میاومد. خودش بهم گفت.
پرستار: باشه. حالا من طوری که ناراحت نشه ازش میپرسم. اما اگه اون برنداشته بود چی؟ از دستت دلخور میشه ها. خودت فکر کن ببین آخرین بار کجا گذاشتیش.
-: آها یادم اومد. دیروز ملاقاتی داشتم. احتمالا جا گذاشتم روی میز. الان میرم برش میدارم.
پرستار: کی اومده بود ملاقاتت مگه؟
-: مادرم.
پرستار: پیداش کردی؟
-: آره مونده بود روی میز.
پرستار: یعنی الان اگه صدات کنم “حسن” جوابمو میدی؟
-: نه. اسمم حسن جانه. یه “جان” کنار حسن بود اونم برداشتم. بوی مادرمو میده. اونو بر میدارم برا خودم، حسنو میدم شایسته یادگاری ببره.
پرستار: اسمو که یادگاری نمیدن!
-: دمپاییمو خواستم بدم نخواست، الان فقط اسمم رو دارم. اون هم وقتی شایسته نباشه ازش استفاده کنه بدرد هیچکس نمیخوره.
پرستار: میخوای یه اسم بهت بدم؟
-: نه، آدم روی کسی اسم بذاره صاحبش میشه. من دست خودم امانتم. نمیتونم بدمش به تو. تو اسم مردونه از کجا آوردی که میخوای بدیش به من؟ یادگاری گرفتی؟! آدم یادگاری رو که به کسی نمیده.
پرستار: تو چی یادگاری گرفتی ازش؟
-: جای خالی اسمم یادگاریشه دیگه.
آدمها چیزهایی که دارند نیستند. آدمها رو جاهای خالیشون تعریف میکنه. مثل فاصله بین فصلهای کتاب. مثل مکثهای بین حرف زدن. مثل ژوته تو بافتنی. مثل دریچه تو دیوار. مثل فاصله بین پرههای ملخ هواکش اتاق. مثل جای خالی توی فنجون که اگه نباشه فنجون دیگه فنجون نمیشه، مثل حلقه طناب دار، مثل چاک دامن. مثلا من جای خالی شایستهام. تو جای خالی داری؟
پرستار: چه فنجون بزرگی شدی حسن جان.
-: جان. حسنو دادم به شایسته. من فقط جانم.
پرستار: چه جای خالی شایستهای شدی جان.
#مداد_سیاه