مسئله بودن یا نبودن قلمبه شدنهای مداوم رگ زیر گردن و مچ دست چپ، بالا و پایین رفتن قفسه سینه و دم کردن آینه زیر بینی، پر و خالی شدن دهلیزها و بطنهای قلب، گرمای کف دست و سطح بدن نیست.
مسئله بودن یا نبودن رنگ خونیه که داره توی رگ ها میدوئه، گرمای جایی که نفس از اونجا در میاد، ساکن دهلیزهای قلبی که خون ازش بالا میاد و بلندی سایه آفتابی که تن زیرش گرم میشه.
در بین مخلوقات، تنها آدمه که میتونه باشه ولی نباشه. سایر موجودات یا هستند یا نیستند. مثلا نعناها هستند، از عطرشون پیداست که هستند. هیچ نعنایی ندیدم که باشه ولی عطر نداشته باشه.
تاکها هستند، از غوره های نارس در حال شیرین شدنشون پیداست که هستند. هیچ تاکی ندیدم که انگور نده.
اما آدم زیاد دیدم که هست ولی نیست؛ نه عطر داره نه انگور. مثل نخلهایی که یک نفری رطب نمیدن.