✏
دارم به دوست داشتنت فکر میکنم به اینکه شبیه چیه، به اینکه چه شکلیه، از کجا شروع شده و آخرش کجاست. به اینکه چرا اینهمه دوسِت دارم. به اینکه چرا باهاش غریبه ام. دارم لمسش میکنم، تو دهانم مزه مزه اش میکنم، تو دستام دارمش اما انگار نمی بینمش. دیدی یه چیزی انقدر بهت نزدیکه که نمی بینیش؟ مثلا مردمک چشمت. یا یه چیزی انقدر در درونت رفته که حسش نمیکنی مث روح. کاش میشد چشمامو می فرستادم تا خودت بخونیش، ولی خب نمیشه باید لغت گذاشت.
گاهی وقتها میگم نوشتن نارساست، برای بیان حس من به تو کمه. با خودم میگم کاش آهنگساز بودم. یه سمفونی می نوشتم تا با هزار مدل ساز بهت بگم چه حالی دارم. ببین یه جوری دوستت دارم که به خودت هم بگم میگی دیوونه ام.
یجوری دوستت دارم که فقط خودم میفهمم چقدر دوستت دارم، هیچکس نمیتونه بفهمه
حتی خودت.
اشتباه کردی، یهو اومدی گفتی دوسِت دارم. ناشکری نمیکنم خدا یه وقت قهرش بگیره ها، نه. حرف من اینه که من تا اینجاشو نخونده بودم. شما دیپلم داری اونم نظام قدیم. ولی من تا تصمیم کبرایی خوندم که عزم جزم کنم صاف تو چشمات نگاه کنم، همین. دیگه طاقت خندیدن و دست تکون دادنتون رو از دور ندارم، چه برسه به اینکه کنارتون راه برم.
خانوم شما خیلی بزرگی، من تو دلتون گم میشم.
شما رو فقط باید دوست داشت. شما رو فقط باید خواست وآرزو کرد. حتی گفتنِ دوستت دارم به شما بی ادبیه. شما جنستون فرق میکنه، اینو ازصدای خنده هاتون فهمیدم. شما نباید بیای بدرقه من، شما نباید سلام کنی، شما اصلا نباید بذاری من بفهمم که بهم فکر میکنی.
یعنی چی موهاتونو شونه میکنین، مداد به ابروهاتون میکشین و ماتیک میزنین با دامن بلند و جوراب مشکی جلوم راه میرین؟
تقویم من رو تهلیل نماز عید فطرِ سلام کردن بهت گیره، تو از من نماز عید قربون میخوای. درسته اقامه جفتش شبیه همه، ولی تو تقویم هم بینشون هفتاد روز فاصله است.
همه تنم شده دل و دوسِت داره، شده عقل و میخوادت. من نمیدونستم دوست داشتن انقدر قشنگه. من بلد نیستم وانقدر خوشم
شما که بلدی چقدر خوشی؟
.
راست میگم. نذار بفهمم دوسم داری. من تابشو ندارم.
الان هم بهم نگو جان، بگو:
وااای چقد دوسم داری.
بعد پشت چشم نازک کن و برو.
رها کنید دگر صحبت مداوا را
فراق اگر نکشد، وصل میکشد ما را
#مداد_سیاه
پن
راستی
دوسم داری؟