از اونجایی که فرانتس کافکا در طول دوران زندگیش دچار عقاید نهیلیستی (در فلسفه، هیچاِنگاری به معنای انکار معنی و ارزش برای هستی جهان است) شده بود دوست نداشت نوشته هاش مخصوصا بعد از مرگش چاپ و منتشر بشه به خاطر همین توی یک وصیت نامه به دوستش ماکس نوشت:
ماکس بسیار عزیزم، آخرین درخواستم: هر آن چه باز میگذارم (در صندوقچه کتاب، قفسه کتاب و میز تحریرم هم در خانه و هم در دفتر، یا در هر جای دیگری که چیزی گیر بیاید و چشمت به آن بیفتد)، به صورت خاطره، دستنوشت، نامه (نامه های من و دیگران)، طرح و جز آن، باید ناخوانده و تا آخرین صفحه سوزانده شود؛ همچنین همه نوشته ها و طرح هایی که خواه تو یا دیگران ممکن است داشته باشید؛ و از دیگران به نام من درخواست کن. نامه هایی که آن ها نمیخواهند به تو تحویل بدهند، دست کم باید وفادارانه وعده بدهند که خودشان بسوزانند.
من کتاب محاکمه نوشته ی فرانتس کافکا رو از روی ترجمه امیر جلال الدین اعلم چاپ نیلوفر خوندم. وقتی که کتاب رو شروع کردم و صفحات اول کتاب بودم فکر میکردم که ترجمه کتاب خوبه و چیزی که زیاد تو چشم میزد و اذیت کننده بود نوع فونت و کم رنگ بودن اونه اما وقتی که تقریبا به وسط های کتاب رسیدم متوجه شدم برای فهمیدن یک بند بعضی وقت ها باید چندین بار اون رو بخونم چون جمله ها به صورت طولانی و همراه با کلماتی که خودشون ثقیل بودن ترجمه شده بود.
شاید دلیل این موضوع قدیمی بودن ترجمه های اقای امیر جلال الدین اعلم و دور بودن زبان قدیم با زبان الان باشه. شاید اگه بخوایم بهترین ترجمه واسه کتاب محاکمه رو انتخاب کنیم بتونیم ترجمهی آقای دیهیمیه از نشر ماهی رو در نظر بگیریم.
دیپلمات نوشت: من خودم ترجمه آقای دیهیمیه از نشر ماهی رو نخوندم اما از چند نفر که سوال کردم این کتاب رو به من پیشنهاد دادن.
مثلا در یک قسمت از کتاب مدام از واژه ی ((طارمی)) صحبت میشد. مثلا: در حرکتی مبهم دستش را از روی طارمی برداشت. که بعد از سرچ کردن متوجه شدم منظور از طارمی همون نردست.
یا همونطور که بالاتر هم گفتم جملات طوری ترجمه شدن که فهمیدن اون ها توی همون بار اول سخته مثلا:
وقتی که دارین این کتاب رو میخونین باید حواستون به یک نکته باشه. اون هم اینه که نویسنده بعضی از قسمت های کتاب رو حذف کرده اما توی این کتابی که من خوندم جلوی قسمت های حذف شده شماره خورده و اون قسمت حذف شده توی اخر کتاب اورده شده اما من چون نمیدونستم که این شماره ها توی کتاب محاکمه واسه چیه تازه بعد از خوندن کل کتاب اون هارو دیدم.
نکته ی دیگه بعضی از داستان هایی هست که توی قسمت ضمیمه اومده، این قسمت ها مشخص نیست ادامه ی کدوم فصل از کتابه. چون همون طور که میدونین کتاب های فرانتس کافکا بعد از مرگش و از روی دست نوشته هاش جمع اوری و منتشر شده.
یکی دیگه از نکاتی که اگه نسخه نشر نیلوفر کتاب محاکمه رو دارین باید بهش توجه کنین اینه که بعضی از صفحات جا به جا چاپ شده منظورم اینه که مثلا متنی که باید توی صفحه ی 299 باشه رفته توی صفحه ی 300 و بالعکس.
درست همین اتفاق برای صحات 309 و 308 کتاب محاکمه نشر نیلوفر اتفاق افتاده.
نکته ی بعدی در مورد کتاب محاکمه اینه که توی متن کتاب یک سری عدد ها وجود داره، این عدد ها اون قسمتی از نوشته هارو نشون میدن که خود نویسنده اون هارو حذف کرده. ناشر این قسمت های حذف شده رو آخر کتاب اورده ولی من حواسم به این عدد ها نبود و تازه وقتی که کل کتاب رو تموم کردم متوجهش شدم.
شاید بهتر بود ناشر همون اول کتاب در مورد این موارد کمی صحبت و راهنمایی میکرد.
شخصیت اصلی که فرانتس کافکا داستان کتاب محاکمه را حول محور او نوشته است یوزف ک. نام دارد. یوزف ک روزی از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که در خانهی خودش توسط چند نفر غریبه بازداشت شده است.
اما این بازداشت یک بازداشت عادی نیست بلکه بازداشتی است عجیب. چرا که نه خود یوزف ک. میداند که چرا بازداشت شده است و نه کسی دلیل این بازداشت را به او میگوید. البته عجیب بودن این بازداشت فقط به همینجا ختم نمیشود و خصوصیات عجیب دیگری نیز این بازداشت دارد. مثلاً به او اجازه میدهند که در طول روز در محل کار خود حاضر شود و کارهای عادی خود را در طول روز انجام دهد.
بازپرس پرونده به او یک آدرس میدهد و به او میگوید که در فلان روز دادگاه او آن جا برگزار میشود. جایی عجیب که به همه چیز شبیه است جز یک دادگاه عادلانه.
وقتی که یوزف ک. در روز موعود به سراغ پیداکردن این دادگاه میرود بهزحمت آن را پیدا میکند و متوجه میشود در آن جا دوگروهی که در ابتدا انگار با هم مخالف هستند و یک گروه او را تأیید و دیگری او را تکذیب میکند همگی با هم هستند و او را دست انداختهاند و با این کار میخواستند فقط کاری کنند تا یوزف به پشتوانه این نیروهای موافق حرف بزند و حرفهای زیادی بزند اما یوزف پی به این نقشه دادگاه میبرد و ابداً حرفی خلاف آن چیزی که از قبل تصمیم به زدنش گرفته بود نمیزند.
در طول هفتهی بعد هیچ خبری از ادامه دادگاه یوزف ک. نشد و به آقای یوزف کسی تاریخ بعدی رسیدگی به پروندهی او را نگفت و او نمیدانست که در چه روزی باید دوباره به سراغ آن دادگاه عجیب برود. به همین خاطر خود او به صورت خودسرانه به دادگاه مراجعه کرد چرا که فکر میکرد حالا که به او خبر نداده اند حتما انتظار دارند او خودش مثل هفته ی قبل به دادگاه مراجعه کند.
آقای یوزف ک. به دادگاه مراجعه کرد و فهمید که خبری از پرونده ی او نیست و در خلال این دادگاه رفتن ها با زن فراش دادگاه آشنا شد . زنی که هم خود را در اختیار دانشجوی دادگاه میگذاشت و هم در اختیار قاضی دادگاه. فراش نیز از آن جا که کارمند دادگاه بود و جز در آن جا به او کاری نمیدادند جرات نمیکرد به قاضی و دانشجوی دادگاه اعتراض کند و مجبور بود به همین شرایط ننگین تن بدهد. (من فکر میکنم منظور از دانشجوی دادگاه چیزی مانند کارآموزی و کارورزی خودمون باشه)
فراش دادگاه بعد از آشنایی با یوزف ک. دنده ها و چرخ های تو در توی دادگاه را به همراه کارمندان دون پایه مستقر در اتاق های دادگاه او نشان داد.
عموی یوزف به واسطه ی نامه ای که دخترش از شهر برایش نوشته بود ار قضیه یوزف خبردار شد و خود را به شهر رساند تا به وسیله فردی که در سیستم قضایی کشور میشناخت پسر برادر خود را از چنگال این سیستم بیرون بکشد.
یوزف به همراه عمویش به نزد قاضی ای رفت که دوست قدیمی عمویش بود و مشکل خود را برای او توضیح داد در خلال همین رفت و امد ها بود که یوزف با خدمتکار این قاضی آشنا شد.
آقای یوزف ک. جلسه ای که برای نجات دادن او از مشکلش تشکیل شده بود را به حال خود گذاشت و با خدمتکار خانه به سراغ عشق بازی رفت. رفتار های این چنینی او باعث عصبانیت و ناراحتی عمویش میشد چرا که او را در هنگام ترک خانه مدام معطل میگذاشت و به سراغ هوس رانی خود میرفت.
یوزف ک. در این مدت متوجه شده بود که کاربلد بودن وکیل در دادگاه زیاد مهم نیست و چیزی که اهمیت دارد این است که وکیل با صاحب منصبان و قضات یک رابطه خوب و عمیق داشته باشد تا به وسیله آن رابطه بتواند کار متهم و پرونده را پیش ببرد.
دیپلمات نوشت: کافکا در این بخش به طور پیوسته دادگاه ها و روندهای رسیدگی به پرونده ها را انتقاد میگیرد و به نحوی ان هارا مسخره میکند و از اینکه تمام مراحل دادگاه را پارتی بازی فرا گرفته تاسف میخورد.
روز به روز که میگذرد یوزف ک. هیچ تغییری در پرونده خود نمیبیند به همین دلیل به این فکر می افتد که خود پرونده خود را به دست بگیرد و از خود دفاع کند، مرخصی بگیرد و دفاعیه بنویسد چرا که فکر میکند دوست عمویش آن چنان که باید نمیتواند و نمیخواهد که به او و پرونده اش کمک کند.
هر چه قدر هم که بیشتر از زمان متهم شدن و باز شدن پرونده اش در دادگاه میگذرد معاونش بیشتر قدرت را در بانک به دست میگیرد به همین خاطر یوزف احساس خطر میکند. یک مشتری بانک که کارخانه دار بزرگی هم هست از طریق معاون او از پرونده یوزف ک. خبر دار میشود و به او یوزف ک. پیشنهاد میکند که به سراف یک نقاش که رابطه ی نزدیکی با قاضی ها دارد برود و از نفوذ این نقاش بر روی قاضی ها استفاده کند.
دیپلمات نوشت: باز هم روی پارتی بازی تاکید شده.
یوزف ک. توصیه کارخانه دار را قبول میکند و به سراغ نقاش میرود چرا که فکر میکند اگر هر چه تعداد افراد با نفوذ بیشتری را ببیند کار او راحت تر و زودتر راه می افتد. نقاش سه راه را برای خلاصی یوزف ک. از این وضعیت پیشنهاد میکند. جالب است که هیچ کدام از راه هایی که نقاش پیشنهاد میکند به خلاصی و راحتی دائمی او از این وضعیت منجر نخواهد شد و او هر کدام را که انتخاب کندبه عنوان یک مجرم باقی میماند.
یکی از نکات جالب این است که اتاق این نقاش هم آتلیه ای است درست در کنار دادگاه و به دادگاه راه دارد.
یوزف ک. که میبیند در طی این مدت که دوست عمویش وکیل پرونده او بوده پرونده اش هیچ پیشرفتی نکرده است به سراغ دوست عمویش میرود تا او را از وکالت پرونده خود اخراج کند و خود کار پرونده اش را انجام دهد.
وقتی که به سراغ وکیش میرود، میفهمد که یک فرد دیگر هم در شرایطی تقریبا مشابه او داردو 5 سالی است که درگیر پرونده اش است و نه تنها این وکیل را نمیخواهد از پزونده خود حذف کند بلکه 5 وکیل دیگر نیز دارد اما یوزف ک. هر طور شده تصمیم خود را عملی میکند و وکیلش را که دوست عموی او نیز هست از کار پرونده خود برکنار میکند.
دیپلمات نوشت: بعضی از فصل های کتاب محاکمه هیچ وقت توسط فرانتس کافکا کامل نشدند، درست مثل همین فصل و فصل هایی که در آخر کتاب محاکمه با عنوان پیوست اورده شده است.
بزوف ک. در طی این مدت به شدت حساس شده است و فکر میکند که معلون او تصمیم دارد تا جای او را بگیرد به همین دلیلاز ترک کردن محل کار خود میترسد در حالی که رئیس بانک مدام از او میخواهد به سفر و کارهای بیرون از محل کار برود و یوزف ک. هم مجبور میشود برای خوش آیند رئیسش خواسته او را قبول کند.
در اخرین خواسته رئیس بانک از یوزف ک. او مامور میشود تا میزبان یک مهمان ایتالیایی شود چرا که یوزف ک. مقداری زبان ایتالیایی میداند و میتواند به خوبی این مرد ایتالیایی را راهنمایی کند و مکان های دیدنی شهر را به او نشان دهد.
این مرد ایتالیایی از یوزف ک. میخواهد که کلیسای این شهر را نشانش دهد اما در روزی که با هم قرار میگذارند که به کلیسا بروند مرد ایتالیایی به کلیسا نمی آید. و یوزف کو در زمانی که منتظر مرد ایتالیایی است فردی را میبیند که خود را کشیش دادگاه معرفی میکند و برای یوزف ک. داستانی در مورد ماجراهای یک فرد که پرونده اش در دادگاه است را با نگهبان دادگاه تعریف میکند.
دیپلمات نوشت: چرخش های داستانی که کشیش برای یوزف ک. تعریف میکنه من رو یاد فیلم سینمایی 12 مرد عصبانی انداخت. از نظر من خیلی شبیه هم بودن. درست در جایی که فکر میکنی استدلال های یکی از طرفین درست و کامل است دیگری با استدلال های درست و کامل تر ورق را بر میگرداند.
بعد از صحبت کردن یوزف ک. با فردی که خود را کشیش دادگاه معرفی کرده بود یوزف ک. به بهانه انجام کارهایش در بانک از کشیش خداحاظی کرد و از کلیسا خارج شد.
در قسمت پایانی کتاب محاکمه در حالی که خود یوزف ک. هم منتظر مهمان بوددو نفر مرد غریبه وارد ساختمان او شدند و او را به بیرون از شهر بردند. یوزف ک. در ابتدا قصد داشت مقاومت کند و با آن ها همراهی نکند اما پس از مدتی از مقاومت کردن خسته شد و دست از مقاومت کردن برداشت چرا که میخواست هر چه سریعتر پرونده اش تمام شود.
دو مرد مهمان یوزف ک. را به محلی بیرون از شهر بردند و او را به قتل رساندند.
مشخصات کتاب محاکمه رو توی جدول زیر میتونین ببینین:
نام کتاببه خدای ناشناختهنام نویسندهفرانتس کافکاناشرنیلوفرتعداد صفحات342قیمت48.000حجم فایل6.5mgدسته بندیداستان خارجی
واسه دانلود کتاب محاکمه کافکا یا بقیه کتاب هایی که من توی این سایت در موردشون صحبت کردم میتونین به کانال تلگرام من ( مهدی عباس زاده) یه نگاه بندازید فقط واسه این که بتونین کانال من رو داشته باشین باید قند شکنتون رو روشن کنین.
با زدن روی دکمه زیر هم به کانال من فرستاده میشین.
برای خرید کتاب محاکمه اثر فرانتس کافکا میتونین به خود سایت نشر نیلوفر و یا ماهی سر بزنین و از اون جا کتاب محاکمه رو تهیه کنین.
من توی این سایت تلاش میکنم تا از طریق ارتباط برقرار کردن با ناشر هاازشون کد تخفیف بگیرم تا شما هزینه ی کمتری بابت کتاب ها پرداخت کنین اما معمولا این کار سخت و نشدنیه.
دیپلمات نوشت: پیشنهاد خود من در مرحله ی اول خریدن کتاب های دست دوم و بعد عضویت در کتاب خانه ها و استفاده از کتاب های کتاب خونست. چون واقعا کتاب ها هم در کنار ایر لوازم زندگی گرون شدن.
راستی اگه مشهدین میتونین این کتاب رو از خود من امانت بگیرین، بخونین، در موردش بنویسین و به خودم پس بدین.
برای دانلود و استفاده از کتاب صوتی محاکمه اثر فرانتس کافکا میتونین از کانال تلگرامی من (مهدی عباس زاده) استفاده کنین.
علاوه بر دانلود کتاب صوتی سر و ته یک کرباس میتونین با عضو شدن در این کانال به تمامی فایل های مرتبط با این سایت دسترسی داشته باشید.
برای دانلود و مطالعه کتاب محاکمه میتوانید از لینک زیر استفاده کنید و یا برای دانلود این فایل و فایل های مربوط به کتاب محاکمه به کانال تلگرام مهدی عباس زاده مراجعه کنید.
?
مجسمه سر کافکا، کار هنرمند اهل چک دیوید سرنی که روبروی ادارهای دولتی بنا شده که در گذشته محل کار کافکا در شرکت بیمه بوده است. این مجسمه متحرک از 42 لایه با روکش کروم تشکیل شده است که هم به صورت همزمان و هم در جهت مخالف حرکت میکنند.
دیوید سرنی میگوید: «من عاشق این آیرونی هستم که چنین مجسمهای روبروی یک ساختمان دولتی گذاشته شده. تصور کنید که عصبانی هستید، چون کارمندان هیچ کاری نمیکنند و فقط به شما میگویند که به یک دفتر دیگر بروید و سپس یک دفتر دیگر و یک دفتر دیگر تا سرانجام بشنوید: این دفتر بسته است. و سپس از ساختمان بیرون میروید و آنجا سر بزرگ کافکا وجود دارد که به شما نگاه میکند!!»
?
مجسمه نویسنده است که روی دوش یک کت و شلوار خالی قرار گرفته. این مجسمه را یاروسلاو رونا ساخته و مجسمه در محوطه کافهای است که کافکا با دوستش ماکس برود آنجا با هم قرار میگذاشتند. این مجسمه سال 2003 ساخته شده و اشاره دارد به داستان «وصف یک پیکار» که کافکا در سال 1913 نوشته بود. مجسمه در بخش یهودینشین قدیمی شهر قرار دارد که محل پیادهروی روزانه کافکا بوده است.
شاید واستون جالب باشه که کافکا علاوه بر نویسنده بودن نقاشی هم میکشیده. عکس های زیر نقاشی های کافکا هستن که الان توی موزه کافکا در پراگ نگهداری میشن.
?
و معرفی کتاب محاکمه رو با این نامه که فرانتس کافکا برای میلنا یزنسکا نوشته تموم میکنیم.
احساس میکردم که انگار سالهاست که شب و روز جلو قهوهخانه قدم میزنم و هر بار که در اثر ورود یا خروج یک مشتری در باز میشود منتظرم که تو از در وارد شوی.
در بسته میشود و باز من به انتظار و سرگردانی خود ادامه میدهم.
این انتظار نه اندوهبار است نه خسته کننده. چه میگویم!چگونه ممکن است انتظار در پشت در خانهای که تو در آنی اندوهبار یا خسته کننده باشد؟
نظر شما در مورد معرفی کتاب محاکمه اثر فرانتس کافکا چه بود !؟ آیا این معرفی کتاب رو دوست داشتین ؟! ممنون میشم اگه به این معرفی کتاب امتیاز بدین. میدونستین فرانتس کافکا یک کتاب به نام مسخ داره که میشه گفت بهترین کتابی که از زبان حیوانات نوشته شده تا الانه؟!
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!