امشب كه دگر زمزمه ات ساز ندارم
در گوشه ي خلوتكده ام راز ندارم
@@@
آنان به مراد خويش رسيدن همگي
چون در قامت استوار خود تاب ندارم
@@@
رفتي و دگر مرا به حال خود بُگذاشتي
افسوس كه دگر يار وفا دار ندارم
@@@
گر طالع ام اين بود كز جور و جفايش
در كار قضا و قدرم ،باك ندارم
@@@
چون در طلبش راه به جايي ندارم
زين پس هوس يار،دگر بار ندارم
(مستان)
مهدي حسن زاده تبريزي