یه رفیقی دارم هر بار باهاش تماس میگیرم، نگرانم میکنه. نسبت به همهی اتفاقاتی که از زاویهی نگاه من پنهان بوده هشدار میده و اجازه نمیده به سادگی از کنارش عبور کنم؛ اون اعتقاد داره باید حالمون را با نگرانی نسبت به آینده بگذرونیم و لا غیر. توی همهی کانالهای خبری عضوه و هیچ خبری از زیر دستش قِسِر در نمیره؛ برای همین کمتر باهاش ارتباط میگیرم و بیشتر ارتباطهایم جنبه فکاهی و از نظر اون مسخره بازی داره!
یه رفیقی هم دارم سر شار از امید و نگاه زیبا به آینده؛هر بار باهاش تماس میگیرم دربارهی اکنون و حال و حالهایی که در گذشته کردیم صحبت میکنیم و معمولا برای حالهای آینده در حال برنامهریزیه.
من اعتقادم دارم اگر قراره یک بار زندگی کنیم اگر اون یک بارو خوب زندگی کنیم، همون یک بار کافیه.
من از #زوربای_یونانی یاد گرفتم که آدمی گاهی اوقات باید برای دل خودش کار کنه؛ #درلحظه_زندگی_کنه و در مورد آینده هیچ فکری نکنه. مثل زروبا میشه ناملایمات زندگی رو گردن نگرفت و در مقابل بد بیاریهای زندگی روحیه شاد و شنگول خود رو از دست نداد.
مثل #سانتیگو در #کیمیاگر باید خطر نکرد و حرکت کرد و برای پیدا کردن #افسانه_شخصی از یه جایی شروع کرد.
مثل #فیل_نایت خالق #نایکی تو #کفش_باز باید تجربه کرد و گاهی وقتا باید تسلیم شد اما متوقف نشد.
مثل اللا توی #ملت_عشق باید دلو به دریا زد و رفت. مثل مولانا باید از هیچ حرف و حدیث مردمی نهراسید. باید زندگی رو زندگی کرد.
گاهی وقتا ما #مردی_به_نام_اوه در وجودمان داریم و نیاز هست که پروانه ای با #یک_عاشقانه_آرام ما را نرم کند تا خیال خودکشی از سرمان بیرون برود و زندگی رو واقعا زندگی کنیم.
انقدر شخصیتهای داستانی خوب تو ذهنم هست و کلی باهاشون زندگی کردم و کیف کردم که حد نداره.
خلاصه کلام اینکه اون پنج نفر اولی که باهاشون بیشترین ارتباط رو در طول زندگی داریم، آینده ما رو شکل میدن
بنابراین خیلی مراقب باشیم