وقتی که یک فرد موفق رو میبینیم، فکر میکنیم که راه سختی رو در پیش داشته و با تلاش زیاد تونسته به آرزوهاش برسه، اما این تمام ماجراست؟
سخت کوشی به همراه شانس باعث میشه ما توی این دنیای بی نظم به یک نظم خاص برسیم و بتونیم موفقیت رو تجربه کنیم، اما هر فرد موفقی از روی یک پل معلق که روی یک قبرستان از قهرمانان زیر اون مدفون شدن، رد شده و در نهایت به هدفش رسیده، اصلا قهرمانان گورستان موفقیت چه کسانی هستند؟
احتمال موفقیت هر فرد در زندگی کمی بیشتر از صفره، شاید بگید که من سخت گیری میکنم، یک استیج موسیقی رو در نظر بگیرید، به نظرشما چند نفر میتونن به استیج برسن، چه تعداد استعداد بکر و چه تعداد موسیقی ساخته شده دفن شدن تا استیج رو بسازن؟ تعداد آدم های موفق روی استیج بیشتره یا جنازه امید و استعداد هایی که پله های موفقیت برای بقیه رو تشکیل دادن؟
بیشتر ما انسان ها قبول نداریم که نمیتونیم موفق بشیم چون اگه این فکر رو از ما بگیرن از درون دچار ناامیدی و افسردگی شدید میشیم پس تلاش میکنیم و ادامه میدیم، یک درصد شانس موفقیت مارو به جلو میکشونه و باعث میشه که منتظر پرنده شانس باشیم که روی شونه های ما بشینه!
هر حوزه ای که مد نظرتون هست رو در نظربگیرید، قطعا افراد موفق اون شغل یا رشته توی ذهن شما زودتر از همه میان، اما پشت سر این آدم های موفق افراد ناموفق بسیار زیادی وجود داره، پس چرا انسان ها وقتی شکست میخورن خودشون رو لایق برد میدونن؟ ما خودمون رو لایق بهترین ها میدونیم چون تصمیم به بقا داریم و این بقا باعث میشه که همیشه خودمون رو لایق برتری از بقیه افراد روی زمین بدونیم.
استیو جابز موقعی که میخواد اپل رو تاسیس کنه به هزارنفر زنگ میزنه برای اینکه بتونه سرمایه مورد نیاز رو پیداکنه، اما در آخر تنها 10 نفر حاضر میشن به حرف های جابز گوش بدن و سه نفر حاضر میشن که سر قرار بیان و از اون سه نفر تنها یک نفر استیو جابز رو میبینه! تصور کنید که اون فرد نمیومد، چه اتفاقی توی آینده کاری استیو جابز رخ میداد؟ شاید بگید که قطعا یک راه دیگه پیدا میکرده اما هیچ تضمینی برای پیداکردن راه جایگزین نیست.
رسانه ها هیچ وقت علاقه ندارن که افراد ناموفق رو معرفی کنن و در زندگی اونها جست و جو کنند، اما زندگی افراد موفق اونقدر جذاب هست که به تیتر یک روزنامه ها، مجلات و برنامه های تلویزیونی تبدیل بشه و همه ی اونها تظاهر میکنن که اره من تلاش کردم و تونستم، در واقع همه ی آدم های موفق به جمله خواستن توانستن است تظاهر میکنن، دروغی که همه ما اون رو میدونیم ولی نمیخوایم قبول کنیم که همه چیز به خواستن ربط نداره.
از بین شرکت هایی که در سه سال اول دوام میارن هرگز بیشتر از ده کارمند نداشتن ولی همه ما از روز اول به بقا و آینده ممکن فکر میکنیم، تمام این ها به ما کمک میکنه که راحت تر بتونیم ریسک کنیم، فکرکنید همین الان به ما بگن که اقتصاد یک دریای مواج که نمیتونیم اون رو درست پیش بینی کنیم، کل دنیا بهم میریزه و اقتصاد در یک لحظه نابود میشه.
قبل از اینکه یک تصمیم بگیریم، یک کار رو شروع کنیم، یک استارتاپ بزنیم و یا یک محصول رو تولید کنیم باید به آینده اون فکرکنیم ولی ما هرگز بدبین نیستیم و علاقه داریم که درصد موفقیت خودمون رو بیشتر از حد واقعی اون بدونیم، تمام این ها گفته شد برای اینکه بتونیم در مقابل یکی از تله های ذهنی خودمون بایستیم و در شرایط مختلف درست تصمیم بگیریم.
به نظر شما درصد موفقیت واقعی رو دیدن در آینده به ما چه کمکی میکنه؟ همه ما نیاز داریم که منطقی و درست فکرکنیم و یا باید خودمون رو اسیر کلیشه ها و باورهای گذشتگان بدونیم، اگر این مطلب برات مفید بود میتونی اون رو برای دوستات بفرستی و یا نظر خودت رو به من و بقیه افراد علاقمند به این موضوع بگی!