شاید یک ماه بشه که هیچ پستی توی ویرگول نذاشتم.
ولی واقعا دلم اینجا بود و هر روز با خودم میگفتم ملیکا پاشو برو یه سلامی چیزی بکن؛
ولی واقعا نمیشد...
.
.
.
بگذریم...
راستی اگر این پست رو فراموش نکرده باشید، خردادماه رفتیم برنامه معلی و همین چند روز پیش قسمت مارو نشون داد. که البته الحمدالله دوربین رومون زوم نکرد ولی به هرحال ما اینجا بودیم:

بالاترین طبقه سمت راست ما نشسته بودیم. البته واقعا ناراحت شدیم که زنونه رو گذاشته بودن بالا و همه ی مرد ها پایین بودن. چون سال های قبل که بازم رفته بودیم، هم دخترا و هم پسرا(اون شب فقط نوجوونا بودن) یه جا بودیم و خیلی بهتر بود...
حالا از بحث معلی بگذریم، میرسیم به
حملات اتفاقی و ناگهانی و واقعااا شوکه کننده اسرائیل
اون شب همون لحظه که میزد، میشه گفت من بین خواب و بیداری بودم. یعنی اگر بخوام بهتر بگم، من بیچاره دیشبش گفتم هوا خیلی خنک و خوبه پس پنجره رو باز میذارم.
و
درهمان حال وقتی خوابیدم صداهای گرومبببببببببببببببببب از بیرون میومد و منی که خواب بودم و فقط صداهای بیرون رو میشنیدم، داشتم خواب میدیدم که دارم میرم حوزه هنری توی خیابون سمیه که ناگهان رعدوبرق میزنه و درخت های کاج بلننننددد روی زمین میوفتن و اون صدای گرومببببببببب رو تهیه میکنن😂
که ناگهان با صدای مامانم بلند شدم.
تلفن زنگ خورد.
گوشی رو مامانم برداشتن و گفتن الو؟ سلام. اونجا چه خبره؟ چیییی؟ خدا خودش رحم کنههه. جدی داری میگی(فلانی)؟؟؟ ای واااااای!!!!
من و بابام به هم نگاه کردیم. همون لحظه مامانم گفتن(.فلانی. بود. گفتش خونه ..... رو زدن پیکرشون هم پیدا نشده هنوز!!)
قلبم به تپش افتاد. همزمان صداهای گرومببب میومدن و فضای خیلی بدی رو تشکیل داده بودن. همش داشتم به این فکر میکردم الان نزدیکانشون دارن چی میکشن!
تا اینکه بعد از چندروز که ما هنوز امید داشتیم به زنده بودن اون ها، پیکرشون پیدا شد و این سه شهید کودک رو که هیچ تقصیری نداشتن به شهادت رسیده بودند...

زهرای نه ساله؛
هانیه ی سه ساله ؛
و محمدعلی 9 ماهه🥺
خلاصه که این 12 روز، واقعا فرصتی بود برای اینکه به خودمون بیایم.
اینکه در برابر چه رژیم کودک کش و ظالمی هستیم.
رژیمی که بعد از این چند روز، تمام دنیا متوجه بازنده بودنش شدن و البته اسم ایران با رهبر سرفرازش، در گوش تمام جهانیان پیچید.
و این اتفاق هم یادآور خیلی چیزا برامون شد.
اینکه چقدرررر مرگ مون بهمون نزدیکه
و ممکنه چقدرررر نماز قضا یا روزه قضا داشته باشیم!
و اصلا آماده مرگ نباشیم.
خلاصه اینکه به امید روزهایی که جشن نابودی اسرائیل رو توی قدس پشت سر امام زمانمون نماز جماعت میخونیم:)))