خونهایی که داخلش بزرگ میشیم، زندگی عاطفیمون رو شکل میده.
ما با دانش عاطفی به دنیا نمیایم، به محرکها واکنش نشون میدیم؛ مثلا وقتی گرسنه هستیم، سردمون هست، یا به هر دلیلی که احساس ناراحتی میکنیم بخاطر همینکه بهش واکنش نشون میدیم.
در طول زندگی، انچه که لازم به بزرگسالی، مراقبت از خانواده و خونه هست رو یاد میگیریم.
ما این الگوهای عاطفمون رو (خوب و بد باهم) کنار خودمون داریم و اغلب انها رو تکرار و تو رفتارهامون نشون میدیم.
بیشتر ماها تو زندگیمون نهایت تلاش رو میکنیم. که دقیقا سرنوشتی که پدر مادرهامون دچار شدن دچار نشیم.
اما موقعهایی میرسه که از خودمون میپرسیم: «چرا اینطوری شد؟» و همون موقعه هستش که متوجه میشیم در تموم طول عمرمون خصلتهای والدینمون رو همراه خودمون داشتیم.
اما پدر مادرها در مورد زندگی فرزندشون تردید دارن، انها احساس میکنن که اگه بزارن انها کاری که دوست دارن رو انجام بدن و احساسی نسبت به کارشون داشته باشن، لوس میشن.
انچه که این والدین متوجه نیستن این هستش که؛ تمرکز روی مهارتهای عاطفی/واقعی کاربردی هستش.
اجاره احساس کردن به این معنا نیست که هر بار کسی که بهمون بیادبی کرد یا مارو نادیده گرفت وسواس نشون بدیم؛ دقیقا برعکس هستش و بهمعنای آموختن توانایی و گذر از همچین موقعههایی، درس گرفتن از انها عملکرد معمولی و طبیعی هستش.
مهارتهای عاطفی تو کشورمون به ویژه نوجوانا، دیواری برای ایستادن جلوی، خشم، قلدری، بیتفاوتی، اضطراب و وحشت هستش.
بسیار خب، حالا وقت این رسیده که خودمون رو برسی کنیم، ببینیم چطوری تربیت شدیم و به جستوجوی خاطراتمون به دنبال سر نخهایی دربارهی خانوادهایی که در افکرمون با خودمون حمل میکنیم بپردازیم.
لحظهایی صبر کنین و به خونهایی که توش بزرگ شدین فکر کنین. فکر کنین بودن در اون خونه چه حسی داشته و چه رابطهایی با پدر، مادر یا پرستارتون داشتین.
با در نظر گرفتن این پست و پستهای قبلی، کلمهایی که برای توصیف خونه کودکیتون استفاده میکنید چیه؟
اگر به اندازهی کافی تلاش کنیم، میتونیم از ویژگیهای عاطفی زیادی برخوردار بشیم. که اکثرا والدینها دلشون میخواد برای عزیزانشون/خودشون داشته باشنش.
جواب این سوال رو بهم بدین:
من میخوام پدر/مادر …….باشم
اغلب جوابها ایناها هستن:
پرشور
دلگرمکننده
الهامبخش
دلسوز
صبور
متعهد
حمایتگر
مهربون
همدل
با محبت
مسئولیت پذیر
شروع خوبی بود، دوست دارین کدوم نشونه رو بیشتر داشته باشین؟
در جهان(محل کار، در جامعهتون و هر کجا که هستید) شهرت و ابرویی دارین حتما شما هم مثل بقیه مردم انها رو جدی میگیرین و تموم تلاش خودتون رو میکنید که از انها مواظبت کنین.
«جامعه»ی منزل کوچیکتر از اون «جامعه»ایی هست که استفاده میکنیم. اما به هرحال با تعریفی که میشناسیم باهم سازگار هستن.
تو این جامعه شهرت داریم به مهربون و صبور بودن، یا همدل و بخشنده بودن، یا متضاد این ویژگیها یا چیزی در حد وسط. شمارو بهعنوان کسی میشناسن که سریع یا آهسته عصبانی میشین. حرف زدن با شما سخت هستش یا اسون، معروف هستین که قولهاتون رو عمل یا فراموش کنین.
شما شهرت و آبروتون رو در منزل اینطوریی بدست آوردین.
خب شهرت شما تو منزل چیه؟
یادتون میاد اولین سوالی که همیشه ازتون میپرسیدم چی بود؟
بله دقیقا، «چه احساسی دارین؟»
این دقیقا سوالی هستش که باید از خودتون مثل همیشه و فرزندانتون بپرسین.
وقتی فرزندمون اجازهی احساس کردن نداشته باشه، بازم حس میکنه که، احساساتش کشته شدن. انوقت نهتنها بچهها زجر میکشن بلکه ماهم زجر میکشیم؛ چون این زجر کشیدن رو نمیفهمیم.
با این حال وقتی از فرزندانمون حمایت کنیم تا کامل احساس کنه، شاهد اینم خواهیم بود که چقدر عمیق و پایدار شکوفا میشه. این فرایند از خود ما، بهعنوان الگو، آغاز میشه.
میتونی جواب سوال قبلی:
«من میخواهم پدر/مادر..... باشم»
تو کامنت بنویسی؟