منا هاشمیان .... عکاس ، گردشگر، راهنمای گردشگری
منا هاشمیان .... عکاس ، گردشگر، راهنمای گردشگری
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

روزنگارهای من 1

منه یکساله
منه یکساله

یهو نگاه کردم دیدم دارم برای امیرضا و موری از کودکیم میگم،

مدتها بود فراموش‌شده بود

اینقدر عمیق گذشته که با جزئیات با تک تک اسم آدما یادم میاد

.

من

تو یه باغ بزرگ پدری که نسل به نسل آدما توش رفته و اومده بودن و درختاش شاهد تمام خوشی و ناخوشیشون بودن

صبحها با صدای ضربه نوک شانه به سر به درختا بیدار شدن و شبا با صدای جیرجیرک ها خوابیدن

صدای آب روون وسط باغ

قلوه سنگای وسط حیاط که دویدن روشون سخت تر بود

آتیش بازیامون

خونه درست کردنو و آجر دزدیدنامون

لحظه های که به انتظار رسیدن آلبالوها گذشت

و هر صبح دنبال یه توت فرنگی قرمز گشتن و همونجا با عشق خوردن

انگار مزه بهشت میداد

حتی نارسش

آخه توت فرنگی ، بوتش کوچیکه

باید پیداش کنی از زیر برگا

مثل گنج

.

گلابیایی که هیچ وقت دستم بهش نرسید .

گیلاسایی که بیشتر گوشواره بود تا میوه

و نردبون پشت حیاط که یه الا کلنگ گنده میشد روی یه بشکه خوابیده نفت

آلوهای گس درخت آلوی روبروی ایوون

و چتر صنوبری که روی ایوون سایه مینداخت

و گلای پیچک رنگی

بنفش، سرخابی، آبی

.

چقدر دلم تنگ شد برای تک تک لحظه هاش

یادمه حتی همون موقع هم دلم نمی خواست بزرگ بشم

بزرگ شدن برام دردناک بود

انگار فرصت تمام بازیارو ازم میگرفت

.

هنوزم بزرگ نشدم

هنوزم با مرور اون تاب بازی با اون تاب طنابی آبی، که پامونو زخم میکرد،

حالم خوب میشه

با مرور تمام بازیام و شیطنتام

بازم به زندگی وصل میشم .

منا هاشمیان

۱۴۰۳/۵/۳۰

وقتی خیلی دلم برای خودم تنگ شده بود

روزنگارخاطره بازیدوران کودکیزندگیتوت فرنگی
عاشق سفر و عکاسیم، سفر برای دیدن و تجربه کردن و عکاسی برای ثبت ( insta: menamonworld)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید