مثلِ هیچکس
مثلِ هیچکس
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

سیب که باشی ...

سیب که باشی ...

سیبِ زردی که کک و مک تمام وجودش را گرفته و در تمام ظرف های میوه جا دارد، هیچ کس به آن بها نمی دهد. حتی اگر تمام فواید عالم در آن باشد.حتی اگر به راحتی پوستش گرفته شود . اگر هم آدم ،تنبلی کُنَد همانطور با پوست میتواند کلکش را بکند. سیبِ قرمزِ خوشرنگی که وقتی ارزان باشد و بتواند بر روی میز همه ی مردم ، چه ثروتمند و چه فقیر قرار بگیرد ، هیچ کس قَدرَش را نمیداند. بی اَرج و قُرب است. چرا؟؟! چون دمِ دستی است . چون هر وقت کسی هیچ چیز برای خوردن ندارد، آن را که دارد. جلوی چشم که باشد، بهتر از این نمیشود. آنقدر بودنش تکراری میشود که دیگر کسی آن را نمی بیند ،نمی شنود و حتی نمیخواهد. دیگر محاسنش ، حُسن نیست، یک جور هایی میشود عیب. میشود مایه ی سرکوفت، میشود مایه عذاب ):

اما وای از آناناس. چیزی در چنته ندارد. تمامش نمایشی است. یک دسته مویی که بر بالای سر دُم اسبی بسته ،به همراه پوستی زُمُخت و چَغَر، که به سختی کنده میشود. در سبد میوه روی سرِ تمام میوه ها جا دارد. یکی یک دانه است . به ندرت تن به خوردن میدهد .اگر هم اتفاقا ، خطایی پیش بیاید و بحث از خوردن به میان باشد،بعد از آن همه سختی برای پوس کندن، چیزی ته دل آدم را نمیگیرد. بیشتر ظاهر است. حتی عیب هایش هم حُسن است. وبه قول حافظ شیوه ی نازش آنقدر شیرین است و خط و خال اش آنقدر ملیح که دیگر جایی برای گله باقی نمی گذارد. میشود سوگلی.

.

.

آدم های دور و برت را نگاه کن، ببین کدامشان سیب هستند، کدامشان به تو بها میدهند و تو قدر نمی دانی. نازت را که می خرند، با آنها دُرُشتی میکنی و در عوض کدامشان آناناس هستند. روی سرت خراب میشوند، ولی هنوز هم روی سرت جا دارند. تیغشان دستت را می خراشد ولی تو باز قربان صدقه ی شان میروی.


کاش قدر سیب ها را بیشتر می دانستیم.


قدردانیعشق
گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید