به خاطر یک عارضه کوچک مجبور شدم عمل جراحی انجام دهم تجربه جالبی بود برای ثبت در تاریخ بخش مالی آن را که باعث تعجب خودم شد مینویسم هر بار ویزیت پزشک جراح ۵۵۰۰۰ تومان هزینه داشت قبل و بعد از عمل جمع ۴ بار ویزیت دادم یعنی ۲۲۰ هزار تومان برای تمدید دفترچه گرفتن بیمه دفترچه بیمه فقط با ۳۰۰۰ تومن دفترچه ام برای ۶ ماه تمدید شد بیمارستان یک روز پرونده تشکیل دادم فردای برای عمل رفتم و قبل از غروب مرخص شدم کل هزینه های بیمارستان و دارو و تجهیزات مصرفی فقط ۹۵ هزار تومان شد حتی از آب میوه ای که خریدم تا بعد از عمل بخورم هم کمتر!
داستان عمل هم جالب بود اولین بار بود که بی حسی نخاعی دریافت میکردم حس جالبی داشت کاملاً سرحال بودم ولی شبیه این بود که یک کیسه چرمی را به پایین سینهام چسباندهاند به آن دست میزدم یا تکانش میدادم کوچکترین تصوری از اینکه بدن خودم است نداشتم مثل یک مَشک!
آماده شدن برای اتاق عمل حدود یک ساعت طول کشید لباس پوشیدن توضیحات پرستارها وصل کردن سرم مستقر شدن روی تخت عمل جمعاً نزدیک یک ساعت طول کشید از لحظه ای که دکتر وارد شد تا زمانی که کارش تمام شد و شروع کرد برای پرستارها جوک تعریف کردن جمعا سه دقیقه طول نکشید از بین رفتن بیحسی بین ۳ تا ۴ ساعت طول کشید هنوز نوک انگشتان پایم بی حس بود که ترخیصی را گرفتم و در ماشین خودم نشستم و تا خانه رانندگی کرد کردم.
توضیح اینکه کل این متن را به وسیله تایپ صوتی کیبورد اندروید انجام می دهد انجام میدهم در فرصتی دیگر اصلاحات و ویرایش را کامل خواهم کرد
فعلاً پایان
الآن که آمدم مطلبی بنویسم دیدم که قرار بوده متن را ویرایش کنم. از این که متن را زمانی که هنوز تحت تاثیر داروی بیحسی بودم نوشتم (در واقع: خواندم و گوگل نوشت!) باز هم تعجب کردم. ولی خاطرهی عجیب تشکر از پزشک هم آمد جلوی چشمم.
خلاصه اینکه بعد از آن عمل نه آنتیبیوتیک برایم تجویز شد. نه پانسمان داشتم. و نه حتی مسکن مصرف کردم. امّا زخمی باز داشتم که ترمیمش حدود سههفته طول کشید.
از نتیجهی آن خیلی راضی هستم. و همزمان مشکلی قدیمیتر را هم برطرف کرد. با خودم گفتم بهتر است از پزشک جراح تشکر کنم.
یک جعبهی بزرگ شیرینی گرفتم و به درمانگاه رفتم. منشی که میگفت باید ویزیت بدهی تا بتوانی دکتر را ببینی. بالاخره وارد اتاق پزشک شدم. جعبه را گوشهی میز گذاشتم. گفتم عمل خیلی خوب بوده. فقط آمدهام تا تشکر کنم. کمی نگاهم کرد و گفت: «خوب حالا بگو ببینم مشکلت چیه؟» توصیفش کمی سخته. حلاصه اینکه به زحمت توانستم به مکالمه پایان دهم و چندین بار دیگر لازم شد در جواب سوال مشکلت چیه توضیح بدهم که هیچ مشکلی ندارم.
چرا! ما با قدردانی اینقدر بیگانهایم؟