چند روز پیش با سخنرانی قدیمی "پدر، مادر ما متهمیم!" از دکتر شریعتی مواجه شدم. البته این اولین باری نبود که این سخنرانی رو میدیدم. برای اولین بار شاید چند سال پیش بود که تونستم بخونمش. چیزی که توجهم رو جلب کرد این بود که دکتر شریعتی در شرایط سالهای قبل و اوائل انقلاب این چنین سخنرانی های آتشینی رو پیرامون مذهب انجام داده و حرف هایی زده که نه تنها برای اون زمان قابل استفاده است بلکه برای این زمان و موقعیتی که امروز از نظر فکری و نظری باهاش مواجه هستیم هم میتونه یک "گفتمان" مهم و حیاتی باشه.
این بود که احساس کردم این شخصیت (که جزو اولین روشنفکر های اسلامی هم هست) چقدر فراتر از عصر و دوره ی خودش رو میتونسته ببینه. کسی اگر مطالعه کتاب های شریعتی رو آغاز کنه میتونه به خوبی تشویش ذهنی و اندیشه های مختلف و متفاوتش رو ببینه و شاید برای خواننده هایی که نمی تونن به خوبی این افکار رو تفکیک بدن از همدیگه پیدا کردن نظر واقعی نویسنده کار بسیار سخت و خسته کننده ای باشه.
اما هرچقدر که بیشتر از این نویسنده می خونیم بیشتر متوجه دردِ عمیق روحی او در عصری میشیم که اندیشه ی اسلام حقیقی، اسلام اجتماعی، اسلامِ جدای نماز و روزه و چند شب محرم و هیئت رفتن به شدت محجور و غریب بوده.
حالا مسئله ای که مطرح هست اینه که چه نیازی ست به شریعتی؟ در قسمت به قسمت و سطر به سطر سخنرانی های دکتر میتونید به خوبی ببینید که به چه صورت تلاش می کنه که به شما این مسئله ی مهم رو بفهمونه که دین و مذهب برای رسوندن بشریت به نقطه ای از کمال فرستاده شده نه صرف این که اون اعمال مذهبی و باور های مذهبی رو داشتن قراره شما رو تغییر بده. بلکه اون ها قراره وسیله ای باشن برای رسیدن به یک مفهوم و یک هدف برتر.
این نکته ای ست که امروزه بیش از پیش میتونیم احساسش بکنیم با توجه به شکاف عمیقی که بین اقشار مذهبی جامعه و روشنفکر جامعه پیش اومده. شریعتی در حالی که این درد رو به خوبی درک میکنه و در قسمت هایی خودش این اذعان رو داره که در بین اقشار مذهبی من یک روشنفکر غرب زده ام و در بین اقشار روشنفکر یک متحجر عقب افتاده!
کاملا در جریان این شکاف وحشتناک و عدم برقراری رابطه ی صحیح بین این دو قشر هست و متاسفانه بعد از گذشت چند دهه از فوتش هم هنوز چنین خلأ و شکافی در گفتگو های مختلف بین حوزه و دانشگاه و طلاب و دانشجو ها دیده میشه.
این جاست که دکتر تلاش میکنه تا روشنفکرِ غریب با تفکر اسلامی رو بنشونه پای درسِ علی بن ابی طالب و بگه که اسلام صرفا این نماز و روزه و زکات نیست و از اون طرف طلبه ی غریب با نگاه غربی و علمی رو بنشونه پای حرف ها و نظرات هایدگر و سارتر و اون ها رو به تفکر مدرن نزدیک کنه.
عمرش رو برای این کار میگذاره و بسیاری رو هم به مذهب میکشونه. امروزه یک شخص نوجوان یا جوان مذهبی باید شریعتی بخونه تا بفهمه که ظواهر دین در حقیقت دور یک گوهر اندیشه پیچیده شده و برای رسیدن به اون گوهر از طریق این ظواهر باید تلاش کرد و یک روشنفکر که شاید چندان به مذهب نزدیک نیست نیاز داره به اندیشه های شریعتی تا درک کنه متفکر بودن و عمیق نَظر داشتن به جهان هستی قرار نیست منافاتی با مذهب داشته باشه بلکه گاه میتونه نگاه عمیق تری به شما هدیه کنه.
این "گفتمان" لازم هست و من تصور میکنم که در عصر ما علی شریعتی آغاز کننده ی این گفتگو بوده. به همین جهت هست که به هرکسی با هر طیف و نگرش فکری ای من همیشه شریعتی خوندن رو جزو مهم ترین سیر های مطالعاتی ش میدونم.