دویست سال قبل در اوایل انقلاب صنعتی اغلب مردمان جهان فقیر بودند. البته باید بگوییم که امروز هم اغلب مردم فقیر هستند. در دویست سال گذشته ما انقلاب بزرگی را در صنعت و تکنولوژی پشت سر گذاشته ایم. این انقلاب با شکل گیری ماشین های بخار و برق آغاز شد و با فناوری سطح بالا در اغلب کشورهای غربی فقر را کاهش داده است و برای شمار بیشتری از مردم ثروتی ایجاد کرده که کسی در خواب آن را نمی دید.
اما واقعیت این است که تکنولوژی سبب این تغییرات نبوده و ما با انقلاب تکنولوژی روبرو نبوده ایم بلکه ما با انقلاب مدیریتی رو به رو شدیم. این مدیران موسسات و سازمان های تولیدی در همه سطوح بودند که مسئول این جهش عظیم در پیشرفت و ترقی شدند. فناوری همیشه دنباله رو رشد و ترقی مدیریتی بوده است.
برایان تریسی در کتاب مدیریت میگوید : “مدیریت علمی غیر دقیق است. من تا کنون بیش از ۳۰ سازمان تجاری را شروع و راه اندازی کرده ام و میتوانم با اطمینان به شما قول بدهم که جواب های مشخصی وجود ندارد. جوابی که همیشه درست باشد وجود ندارد. نکته مهم و کلیدی در موفقیت مدیریتی یادگیری و به کارگیری است و با آنکه هرگز صد در صد به کار درست نمی رسید، باید کار درست را تمرین کنید و آن را بیاموزید. وقتی وینس لمباردی مدیریت گرین بی پرکز را بر عهده گرفت از او پرسیدند، چگونه میخواهی طرز کار این تیم را تغییر بدهی؟ آیا میخواهی از دیدگاه جدید و شیوه های نو استفاده کنی؟ او جواب داد : نه، ما میخواهیم در اصول عالی بشویم! من معتقدم ۸۰ درصد موفقیت مدیریت تمرین کردن اصول، بارها و بارها است.
در زمان های گذشته مدیریت اینگونه تعریف میشد، مدیریت یعنی: هنر انجام کار توسط دیگران. این تعریف در مورد ارتباطات بین ارباب و رعایا بوده است. در زمان انقلاب صنعتی، تعریف از مدیریت تغییر کرد. “مدیریت یعنی : ارتباط صحیح بین منابع محدود و نیازها و اهداف نامحدود و در نهایت تعریف مدیریت در حال حاضر اینگونه است : مدیریت یعنی علم و هنر بهره بردن صحیحی از منابع و دارایی ها، در راستای رسیدن به اهداف، تحت یک نظام ارزشی مشخص.
مدیریت برای زندگی سازمان یافته امروزی ضروری بنظر میرسد و برای اداره گوشه گوشه همین فرآیند حیاتی است. مدیریت خوب ستون سازمان های موفق است. مدیریت زندگی به معنی بدست آوردن هر چیز در جهت رسیدن به اهداف و مدیریت سازمانی رسیدن به اهداف توسط دیگران میباشد. مدیریت را مجموعه ای از اصول مرتبط با برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل، استفاده از اصول در بهره گیری از منابع فیزیکی، مالی، انسانی و اطلاعاتی به طور موثر در جهت رسیدن به اهداف نیز میتوان معنا کرد.
همانطور که در قسمت قبل مشاهده فرمودید مدیریت تعاریف بسیاری دارد و بسیاری از متفکران و صاحب اندیشان، مدیریت را به شیوه خود تعریف کرده اند در این قسمت به معنی مدیریت از دیدگاه بزرگان این عرصه میپردازیم.
دیوید ون فلیت و تیم پترسون (نویسندگان کتاب مدیریت معاصر) در تعریف مدیریت میگویند : “به مجموعه ای از فعالیت ها که به بهره برداری موثر منابع در پی گیری یک یا چند هدف معطوف شده است مدیریت میگویند.”
مگنسون، موسلی و پیتری در کتاب رهبری در عمل چنین گفته اند : ” کار با منابع انسانی، مالی و فیزیکی برای رسیدن به اهداف سازمانی از طریق اجرای برنامه ریزی، سازمان دهی، رهبری و کنترل را مدیریت میگویند.”
رابرت کینتنر ( نویسنده و سخران ) در تعریف مدیریت میگوید : ” مدیریت یک فرآیند حل مساله برای دستیابی کارآمد به اهداف سازمانی از طریق استفاده موثر از منابع کمیاب در یک محیطِ در حال تغییر است.”
فردریک وینسلو تیلور ( مهندس مکانیک آمریکایی، او به عنوان پدر مدیریت علمی شناخته میشود ) نیز میگوید : ” مدیریت به مانند یک هنر است که بدانیم چه کاری را چه زمانی انجام دهیم و درک کنیم که بهترین و کم هزینه ترین راه کدام است.”
هارولد کونز ( پروفسور مدیریت کسب و کار ) میگوید : ” مدیریت، هنرِ انجام دادن کارها از طریق افراد در گروه های رسمی سازمان یافته است. این هنر ایجاد محیطی است که در آن افراد می توانند به صورت انفرادی عمل کنند و می توانند در جهت دستیابی به اهداف گروهی هم کاری نمایند.
اجازه بدهید موضوع را با تعریف کردن یک مدیر پی بگیریم. مدیر کسی است که با دیگران کار میکند و از طریق آنها به نتیجه میرسد. مدیر کسی است که کارهای درست را به درستی انجام میدهد. مدیر عالی چه کسی است؟ مدیر عالی کسی است که میتواند از خودش به بهترین شکل مایه بگذارد و کاری کند که دیگران در بهترین حد خود عمل کنند تا سازمان را در راستای اهدافش به پیش برانند. توانمندی هر سازمانی با کیفیت مدیرانش در همه سطوح رقم میخورد. مدیران، افسران ارتش تجارت هستند. اینکه چه میکنند و کارشان را چگونه انجام میدهند موفقیت شرکت را رقم میزند. محافظه کار ترین بررسی ها تخمین میزنند که اشخاص به طور متوسط با کمتر از پنجاه درصد توانایی خود کار میکنند و گاه این به چهل یا سی درصد میرسد. یک مدیر خوب شرایطی را ایجاد میکند که افراد به طور متوسط با بیش از ۸۰% ظرفیت خود کار کنند.
اینکه آیا مدیریت علم است یا هنر همچنان مورد بحث است و نمیتوان صد در صد یکی را انتخاب کرد. با این حال اغلب دانشمندان بر این باورند که گاها تحصیلات دانشگاهی در رشته های مختلف مدیریتی میتواند فرد را به یک مدیر موفق تبدیل نماید و او را برای رسیدن به اهدافش یاری کند. در حال حاضر بسیاری از مدیران شرکت های بزرگ دنیا فارغ تحصیل دانشگاه هستند از این رو مدیریت را میتوان، یک علمِ قابل یادگیری دانست.
منبع : مجموعه آموزشی ریتیل آکادمی