روز سی و سوم خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بودو ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بودپلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زدکه عشق ماه بلند من ورای…
روز سی و دوم امشب بعد مدت ها مینویسم حال دل خراب است، حس نوشتن نبود ولی گفتم اگه بنویسم شاید بهتر بشم. انگار هیچی دیگه حال دلمونو خوب نمیکنه فقط میخوام…
روز سی و یکم گفتی یه مدت دور باشیم عشقبا دوریه که بیکران میشهگفتم نمیشه گفتی: جون من ...من میدونستم داستان میشهویزات که اومد ساکتو بستیگفتی واسه آی…
روز سی ام سفر یعنی تو آهسته از آغوشم جدا میشیدوباره تو هجوم شب شبیه سایه ها میشی، سفر یعنی جدا میشیسکوت لحظه ی رفتن برام تلخ و غم انگیزهسفر یعنی نمیب…
روز بیست و نهم از شرکت اومدم بیرون چون چیزی که میخواستم نبود خواسته های منو تامین نمیکرد پس لزومی نداشت دیگه باهاشون ادامه بدم، امتحانا تموم شد و آخرین تر…
روز بیست و هشتم شرایط یه کم عجیب شده احتمالا دیگه با شرکتی که کار میکنم ادامه ندم چون باعث پیشرفتم نمیشه از طرفی باید از الان دنبال جای جدید باشم، حالا دوش…
روز بیست و هفتم من با تو بد کردم برگرد تو حق داریپاییزه یک سالو از من طلب داریاز چشم افتادی عاشق شدم بازممن معذرت میخوام برگرد گله نازمگفتی دوست دارم بی وق…
روز بیست و ششم امروز با مدیر کل حرف زدم بهش گفتم من رضایت ندارم از شرکت، خیلی عجیبه که یه شرکت به بزرگی اینجا برای کارمنداش پی سی نداره و بچها باید لپتاپ…
روز بیست و پنجم این روزا خیلی مزخرف میگذره، آدمای مزخرف سرکار و دانشگاه و خیلی جاهای دیگه که خیلی تو مخن، مهندسای هویجی که سر کار هستن خیلی تو مخن. الان فه…
روز بیست و چهارم دارم آهنگی و گوش میدم که یادآور لحظات تلخ سالای نه چندان دور برای منه(دار-علی سورنا-#چکاد#مریم#اجبار#اف) دوباره قلبم شروع به درد گرفتن کرد.…