Mina
خواندن ۳ دقیقه·۸ روز پیش

ساکت میمانم

من بسیار ادم خود قایم کن و ساکتی هستم. هر اتفاق و هر مسئله که پیش بیاید و باب میل من نباشد خودم را قایم کرده و سکوت میکنم

خیلی ها با خود فکر میکنند که من حتما جوابی برای دادن ندارم ولی دارم اما یک تردید خاص در من وجود دارد که من در نهایت سکوت میکنم خب این موضوع دلایل خاص خودش را دارد

1 ترس از اسیب زدن:

من به خوبی خودم را میشناسم و میدانم اگر عصبی شوم احتمال خراب کردن و اسیب زدن به همچیز را دارم خراب کردن یکسری وسایل و البته اسیب زدن به احساسات و عواطف دیگران من خوب میدانم که اگر بگذارم عصبانیتم خودش را نشان دهد دیگر اوضاع خوب پیش نخواهد رفت و حالا کی میتواند این اوضاع را جمعش کند؟ اصلا ان به کنار میدانید حرف ها چقدر اسیب میزنند؟ پس من سکوت میکنم تا اسیبی به اطرافیان و دوستان خود نزنم شاید فکر کنید احمقانه است ولی من ترجیح میدم سکوت کنم و در جمع دعوا راه نندازم

2 حفظ ارامش خود:

حتما خوب میدانید که دعوا کردن و خلاصه بحث کردن اولین اسیبی که میزند اسیب به خودمان است تمام ان لحظاتی که ما فکر میکنیم چه بگویم تا ان را قانع کنیم و بار ها فرد را نفرین کرده و کلی اتفاقات دیگر و من میدانم که دعوا کردن با افراد نفهم کاری را پیش نمیبرد پس من خودم را خسته نمیکنم و یک دعوایی که قرار نیست چیزی را تغیر دهد و فقط اعصاب خودم را خراب میکند را شروع نمیکنم و سکوت را در ان لحظه ترجیح میدم

3 توی خود بودن:

من واقعا ادم درونگرایی هستم پس وقتی طبیعتا چیزی مرا ازار میدهد به کسی که میشتابم خودم هستم و خب در نتیجه سکوت میکنم و یکجور خودم را از جمع قایم کرده و در تنهایی به ارام کردن خودم میپردازم و ان لحظه به جای داد زدن به فرد خیره شده و در مغزم فکر ارام کردن خودم هستم

البته بزارید انکار نکنم که چون سکوت میکنم دلیل بر این نیست که چیزی رو نبینم و از ان بگذرم در گذشت زمان کم کم ان فرد از چشم من میوفتد و من ان را از زندگیم حذف میکنم و این را هم بگویم اگر ان فرد زیاده روی کرد ممکن است کنترل خودم را از دست بدهم و دعوایی راه بیندازم ترجیحم سکوت است ولی ممکن است خشم سرکوب شده ام گاهی برنده شود در ان زمان دیگر ان فرد جایگاه و صمیمت قبلی را برای من ندارد

یا اینکه بعدا اگر توانستم زمانی که ارام بودم به سوی ان فرد رفته و از او دلیل این رفتارش را جویا میشوم و به دنبال حل سوءتفاهم میگردم(بماند که این کار هم برای من خیلی سخت است و معمولا این کار را با افراد خیلی نزدیک زندگی ام انجام میدهم و ترجیح اصلیم همان سکوت است) حال ان فرد اگر بخواهد به کار خود ادامه دهد یا هر چیز ازاردهنده رهایش میکنم

و این را هم بگویم که این رفتارم با کسانی هست که روابط صمیمی تری با انها دارم و اگر یک فرد رندوم در خیابان بخواهد با حرف هایش اسیبی بزند جوابش را میدهم اما در میان اشنا ها سکوت در من بیشتر جریان دارد و مقداری این قوانین خود ساخته پیچیده است در شرایط خاص و اینکه ان فرد برای من کیست و اینکه چقدر از چشم من افتاده است یا چقدر رفتارش بد است تغیر میکند و این سکوت کمتر یا بیشتر میشود ولی در کل این رفتار و گوشه گیری عادتی برای من شده نمیدانم این روش خوب است یا بد ولی من اینگونه عمل میکنم

شما چگونه واکنش نشان میدهید؟

چرا قلمم جدیدا اینطور مینویسد؟ شاید همیشه اینطور مینوشت؟ دنیا به اندازه کافی دردناک هست من چرا دارم بدترش میکنم؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید