minafrj
minafrj
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

خيارچنبر، من، داييم و پارك ارم



دايي من خيار چنبر خيلي دوست داشت يه شعر مسخره اي هم دربارش سروده بود. بچه كه بوديم سوار ماشين داييم ميشديم اخر شب هاي ماه رمضون ميرفتيم شهربازي.

پسرداييم كوچولو بود "س" و "ز" ش ميزد، بهش ميگفتيم بگو "سوزن" دندوناشو ميذاشت رو هم تمركز ميكرد، خيلي سختش بود، اخرشم مخارج حروفش درست در نميومد، همه ميخنديديم .

من عاشق زنداييم بودم. تو ماشين زنداييم قلقلكم ميداد ميخنديديم؛ از دم خونمون تا پارك ارم. اونجا ساندويچ كالباس ميخورديم، سوار كشتي صبا ميشديم ، از ته دلمون جيغ ميزديم.

...

الان ٢٣ سالمه،خيلي وقته بدم مياد يكي قلقلكم بده، احتمالا ديگه با شعر خيار چنبر نخندم.

چند سالي ميشه زنداييم از داييم جدا شده؛ احتمالا الان زندايي يكي ديگه ست.

داييم ديگه ايران نيس، احتمالا الان خيلي شهربازياي بهتري ميره نسبت به پارك ارم.

پسرداييم الان مثل يه نِيتيو آلماني حرف ميزنه، احتمالا الان يادش نمياد كه ده دوازده سال پيش نميتونس بگه "سوزن".

ولي من امشب اين سر دنيا تو خونمون خيارچنبر خوردم، انگار يه تيكه هايي از دفتر خاطرات بچگيمو ميخوردم. انگار داشتم گذشتمو گاز ميزدم. انگار تو ماشين داييم بودم، انگار هنوز بوي چمناي پارك ارم ميومد. انگار تو صف بليت استخر توپ وايساديم. انگار زنداييم هنوز دوسم داشت. پسرداييم پشت ماشين ميرقصيد، داييم اهنگاي هايده ميخوند. انگار هنوز بزرگ نشده بودم.


زندگي همينجوريه، زندگي وقتي عاشقشي انگار از دست ميره. وقتي ميخواي بگيريش انگار مثل ماهي از دستت ميفته پايين، ميره گم ميشه بين فاصله ها. گم ميشه بين قاره ها، بين شهر ها، ميشه زمان ِده ساله اي كه انگار هزار ساله بين ما.

كاش ده سال ديگه وقتي نون كره اي ميخرم و يادم ميفته تو عاشق نون كره اي هستي، ياداوري غمگيني نباشه برام عزيز من.

كاش ده سال ديگه بالاي هر تپه اي كه وايمسيم تو هر باغ سرسبزي كه راه ميرم ، وقتي يادم ميفته تو عاشق سرسبزي اي، ياداوري غمگيني نباشه برام عزيزمن.

كاش ده سال ديگه خاطره هاي قشنگمون اينجوري نابودشده نباشه عزيزمن...

مينويسم كه نميرم يه موقع از نگفتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید