minafrj
minafrj
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

وارش


بهت گفته بودم "باران تويي، به خاك من بزن.."

گفته بودم. اون باري كه بارون اومد، رو به تهران غبارآلود كثافت ، توي چشم هات، كه " درين سرما و باران يار خوش تر"

گفته بودي كه " نگار اندر كنار و عشق در سر..."

گفته بودم به تو " ببين چقد قشنگه تهران"

كه تو گفتي " آلوده ست كه زن"

گفته بودم نه به تو ، كه به تهران . به تهران گفته بودم كه " تهران من از تو هيچ نميخواهم، جز تكه پاره هاي گريبانت "

قبلا ازت پرسيده بودم كه " تو از اين شهر طلب نداري؟"

گفته بودي كه " ما آزموده ايم در اين شهر بخت خويش؟"

ميگم "يعني چي اينكه گفتي؟ يعني حالا، بيرون كشيد بايد ازين ورطه رخت خويش؟"

جواب دادي " ‏عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست، عشق گوید راه هست و ..."

گفتم " رفته اي تو بار ها؟ "

گفتي " من كه نه، من يه بار .."

كه خنديدم.

نگفتم

نگفتم

نگفتم

مدت ها نگفتم

كه ميدونستي "‏احببتک بکل الطرق و اولها الصمت... (به همه‌ی روش‌ها دوستت داشتم و اولینش سکوت بود) "

اين اوليت باري بود كه بارون اومد و غمگين نبود.

ميگم كه تو رو وصف ميكنن وقتي ميگن " بودنت هنوز مثل بارونه، تازه و خنك و ناز و آرومه "

ميخندي و نگاهم ميكني...

ميخوني كه " مرا به گردش صد قصه مي برد چشمت"

گفتم كه " اگه راست ميگي چرا از چشمام نميخوني كه داد ميزنن، " در آغوش خود بارديگر بگير ، من اين موج از هرطرف رانده را " "

بغلم كن

بغلم كن كه هوا سرد تر از اين نشود

بغلم كن

كه شاعر ميگه " عشق است و همين لذت اظهار و دگر هيچ "


اين باروني كه اين بار مياد غمگين نيست؛

قشنگه؛

به اين بارون ميگن وارش. ريز ، ريز، ريز ؛مثل تكه پاره هاي گريبان تهران توي دست هام كه من ازش طلب داشتم، تو رو .

حالا هستي ، كه بارون قشنگه



( تيكه هاي داخل كوتيشن از شعراي مختلف است نه اين جانب قطع به يقين:))






مينويسم كه نميرم يه موقع از نگفتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید