بهت گفته بودم "باران تويي، به خاك من بزن.."
گفته بودم. اون باري كه بارون اومد، رو به تهران غبارآلود كثافت ، توي چشم هات، كه " درين سرما و باران يار خوش تر"
گفته بودي كه " نگار اندر كنار و عشق در سر..."
گفته بودم به تو " ببين چقد قشنگه تهران"
كه تو گفتي " آلوده ست كه زن"
گفته بودم نه به تو ، كه به تهران . به تهران گفته بودم كه " تهران من از تو هيچ نميخواهم، جز تكه پاره هاي گريبانت "
قبلا ازت پرسيده بودم كه " تو از اين شهر طلب نداري؟"
گفته بودي كه " ما آزموده ايم در اين شهر بخت خويش؟"
ميگم "يعني چي اينكه گفتي؟ يعني حالا، بيرون كشيد بايد ازين ورطه رخت خويش؟"
جواب دادي " عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست، عشق گوید راه هست و ..."
گفتم " رفته اي تو بار ها؟ "
گفتي " من كه نه، من يه بار .."
كه خنديدم.
نگفتم
نگفتم
نگفتم
مدت ها نگفتم
كه ميدونستي "احببتک بکل الطرق و اولها الصمت... (به همهی روشها دوستت داشتم و اولینش سکوت بود) "
اين اوليت باري بود كه بارون اومد و غمگين نبود.
ميگم كه تو رو وصف ميكنن وقتي ميگن " بودنت هنوز مثل بارونه، تازه و خنك و ناز و آرومه "
ميخندي و نگاهم ميكني...
ميخوني كه " مرا به گردش صد قصه مي برد چشمت"
گفتم كه " اگه راست ميگي چرا از چشمام نميخوني كه داد ميزنن، " در آغوش خود بارديگر بگير ، من اين موج از هرطرف رانده را " "
بغلم كن
بغلم كن كه هوا سرد تر از اين نشود
بغلم كن
كه شاعر ميگه " عشق است و همين لذت اظهار و دگر هيچ "
اين باروني كه اين بار مياد غمگين نيست؛
قشنگه؛
به اين بارون ميگن وارش. ريز ، ريز، ريز ؛مثل تكه پاره هاي گريبان تهران توي دست هام كه من ازش طلب داشتم، تو رو .
حالا هستي ، كه بارون قشنگه
( تيكه هاي داخل كوتيشن از شعراي مختلف است نه اين جانب قطع به يقين:))