ماد
ماد
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

از دلسوزِ تو.

آدم سَمّی، سَمّیه!

حالا تو قانع نشو هِی بگو دلم براش می‌سوزه.
متاسفم، اما... دل منم می‌سوزه برات. برای خودِ خودت، که داری ذره ذره مسموم می‌شی و حتی حواستم بهت نیست.
چی؟... گناه داره؟! می‌خوای منو بخندونی؟...
بیشتر از اون تویی گناه داری که سَمّو می‌دی بالا و فکرَم می‌کنی کارِ درستو کردی.
توام یکی مثل اون، هیچ فرقی با هم ندارین. اون یه جور مریضه، تو یه جور. اون کنترلش دست خودش نیست و واسه تو دست احساسِت. فرقیم دارن مگه؟ بذار بگیم شرایطِ تو حتی بدتره! اون اصلا تو این باغا نیست ولی تو هستی و از دست خودتَم چوب می‌خوری.
خیلی مسخرَست نه؟
خنده‌هارو نگه دار واسه تهش، تا اینجا که چیزی نگفتم بهت... روزی که حقیقت صاف بخوره تو صورتت اونقدر سخت می‌خندی که اشک بالا بیاری. همچین دیرم نیست واسه فهمیدنِ اینکه کاسه‌ی تو دستت محتویش زهر بوده، با وجود این که از قبل هزااار بار فهمیده بودیش!!! فقط یکم وقت از دست دادی؛ یه ذره انرژی، یه کوچولوام هُویَّت. چیزای زیادی هم که نیستن!!
بابا تو که عادت کردی خرج کنی خودتو واسه هیچی... ولی شاید اون روزی که "دیر نیست" یادت بیاد زندگی چی بوده و به چه قیمتی باید سفت بهش چسبید. "اون روز" دیگه به این آسونیا راضی نمی‌شی واسه هر کسی از دستش بدی. یا... نکنه بازم من اشتباه می‌کنم؟
آدم سَمّی سَمّیه! حالا تو قانع نشو.
حتی بعد از اینکه تلخیش گلوتو زد بازم محکم وایسا بگو آخه دلم... اونجایی که "اینو بگی" دیگه نباید باهات مهربون بود. هر کی هم بهت این لطفو کرد بدون دوستت نبوده، عشقت نبوده هیچکیت نبوده اصلا! دور بوده، سخت بوده، دشمن بوده. هر کس بعدش باهات خوب تا کرد بدون یه به دردنخورِ بی عُرضَس؛ که حتی اول خودشو باید حذف کرد. واسه همینم من اینجوری باهات حرف می‌زنم. سخت...
اونقدر سخت که می‌خوام بهت بگم واست متاسفم... آره ازم بزرگتری، ده‌ تا نه... شاید بیست تا لباس بیشتر پاره کرده باشی، ولی سخت که بگم سخت می‌شکنی. زور داره از بچه حرف بشنوی، نه؟
متاسفم که فکر کردی بزرگی، خوبی، بلدی. واسه‌ همه‌ خوب بازیا و آب شدنات متاسفم. اتفاقا واسه‌ همه‌ روزایی که بهت اجازه دادم فکر کنی قوی‌ای هم متاسفم...

ولی گوش کن...

اینجا آخر راه نیست.

دیر شاید، ولی هنوز آخرش نیست.

البته اگه بخوای چرا... می‌تونی خودتو خلاص کنی، همه رو از خنده روده‌بُر کنی؛ ثابت کنی که قدرِ یه قطره اشک هم نمی‌ارزید زندگیت. یا می‌تونی جوری تغییر کنی که فقط واسه خودت بیارزی؛ واسه خودت دلتو بسوزونی.
پات که رفت رو تیغ از زیر سنگ چسب پیدا کنی؛ انگشتت که برید هیچ خونی ازش نبینی.
قلبت که شکست...
یعنی می‌خوام بگم همه جوره پای خودت وایستاده باشی. اگه شکوندیش خودتم پرستاریشو کنی. پای آه کشیدنا وقتِ بدبختیات بمونی. دردشو تحمل کنی، با این آگاهی که همشو خودت کردی. اون شاگردی نباش که خواب مونده ولی راستشو نمی‌گه، سرتو بگیر بالا بگو من کردم. بلند داد بزن بگو جوری خودمو شکستم که هیچکس تا امروز باهام نکرد. بخند، با اشک بگو با بغض بگو. ولی بگو... بدون صدا بگو، بدون نفس... ولی...
نذار کسی باشی که خودشو گول زده؛ دلش واسه همه سوخته حالا تقصیرارَم گردنِ "همونا" می‌ندازه... زیر بار سنگینش بشکن ولی قبولش کن.
چون اگه یه بار بشکنی همیشه یادت می‌مونه، دردش از سَمّایی که روزانه قورت دادی چقدر شیرین‌تر بوده.

زردآبیِ بنفش نشده.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید