Miranda
Miranda
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

نغمه‌ی‌سکوت

آرشه را محکم‌تر کشید.آرشه‌ی چی را؟ آرشه‌ی ویولن سکوت را؛ ولی چیزی جز نغمه‌ی سکوت نشنید.کمی آن‌‌طرف‌تر دستان کشیده ی کسی پیانوی سکوت را می‌نواخت. ندید چه کسی چون جهان رنگ‌ورویی برای دیدن نداشت.

پنجره ای گوشه‌ی جهان بود.گنجشکی پرکشید و ویولن‌نواز لحظه ای میان پرهای گنجشک گم شد.

ای کاش یکم شادتر بود آخه الان با این عکس من در غم فرو رفتمممم.
ای کاش یکم شادتر بود آخه الان با این عکس من در غم فرو رفتمممم.

ناگهان نتی اشتباهی نواخته شد. آوایی در جهان برانگیخته شد. صدای پیانو و ویولن درهم آمیختند و طنینشان جهان را پر کرد.

(موسیقی ویولن و پیانو)

جهان رنگ‌ورو گرفت و جادوی موسیقی همچنان ادامه یافت. کم‌کم جهان چیزی جز اتاقی کوچک شد. موسیقی هم‌نواز طبیعت شد.

سکوتِ کلام عاجز شد و واژه به بار آمد.بدین‌ترتیب ترانه ای با موسیقی همراه شد.

_"با خودت بیگانه‌ای. پس زمزمه کن ترانه‌ای.

تا که شوی جوانه‌ای، یا سرزمین میان‌ستاره‌ای.

تو خودِ ترانه‌ای.

تا که شوی جوانه‌ای، یا سرزمین میان‌ستاره‌ای.

تو ز من بیگانه‌ای.

یا نکند دیوانه‌ای؟ یا تا ابد ویرانه‌ای؟"

می‌شنید که کسی می‌خواند ولی چشم‌هایش هنوز به رنگ‌‌ها عادت نکرده بودند و جایی را درست نمی‌دید. تنها چیزی که می‌دید تکه‌های کوچکی از طرح بود؛ تصوری ناقص.

غرق در موسیقی ، جهان بزرگ‌ و بزرگ‌تر شد و کهکشان‌ها بیشتر و بیشترتر شدند . جهان تا بینهایت ادامه داشت.

ناگهان سکوت دوباره جهان را دربرگرفت. باید کاری می‌کرد.نباید از دستش می‌داد. پس آرشه را محکم‌تر کشید؛ ولی دگربار صدایی جز سکوت نشنید. فهمید که در بینهایتِ تکرار ، خودش را گم کرده.

راهی برای آزادی بود اما باید چیزی تغییر می‌کرد تا ممکن شود. این‌بار ویولن را به روش همیشگی ننواخت ، این‌بار طور دیگری نواخت . امید داشت که این‎‌بار نجات خواهد یافت و همین برایش کافی بود.

متشکرم که وقت گذاشتین و خوندین:)

جهانداستانویولن
یک غریبه؛ وقتی که ماه آنجا بود و تماشا می‌کرد. | Intp-A | https://t.me/song_of_night
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید