مثل همیشه وقتی چشمامو باز کردم یه چیزی بود تا ذهنمو درگیر خودش کنه. یه چیزی بود که آرامشو ازم بگیره. با وجود اینکه ذهنم اصلا نزدیک این دنیا هم نشده بود از تخت بیرون اومدم. کرختی و بیحسی تو بدنم موج میزد. به زور دست و صورتم رو شستم. وقتی داشتم دوباره میومدم تو اتاق، چشمم، به لیوان آبی افتاد که از دیشب هنوز روی زمین گذاشته بود. انگار تو این خونه هیچ کس عرضه جمع کردن چیزی رو نداشت. شایدم دلیلی برای جمع کردنش نمیدید. برگ پتوس مثل همیشه زرد بود. فضا در کل جوری بود انگار رو همهچی گَرد مرده پاشیده، سرد و خاکستری.
اشیاء دور و بر، بیروحتر از همیشه، طوری وایستاده بودن انگار دارن جمع میکنن که برن. گچ بریای سقف، فرسودهتر از همیشه بنظر میومدن. سرم بشدت درد میکرد. شدت سوزش چشمام با سوزش دهن بعد از خوردن تندترین سس موجود روی زمین برابری میکرد. دستام، مثل همیشه، یخ کرده بودن.
ساعت اول امتحان داشتیم. اونم امتحان ادبیات. درسی که برای من حکم …… رو داشت. یادمه چهار دفعه آخر سر امتحان ادبیات بدجور مریض شده بودم. سرفه، سردرد شدید، گلودرد وحشتناک و همهش هم سه روزِ دور و بر امتحان ادبیات بود! عجیبه که امروز سالمم ولی همین هم جای شکرش باقیه!
روز دلگیریه. آخرین روز اولین ماه سال، یک دوازدهم سال پودر شد رفت هوا. شایدم بهتره بگم پودرش کردم. همون طوری که قراره دیقه به دیقه این ماه جدید و سال جدید رو پودر کنم…
میگن آینده غیر قابل پیش بینیه، مرموزه. ولی تهش معلومه برا همه. تهش مرگه. مرگ، غیرقابل اجتنابه. غیر قابل تغییره. فرقیم نمیکنه که تغذیهت سالم باشه یا ناسالم. فرقی نمیکنه که چقدر از لحاظ جسمی یا روانی داغون باشی یا نباشی. فرقی نمیکنه چشمات مشکی باشن یا طلایی همیشه یه پایان تلخ هست…
1400/1/31
"Miya"
سوال آخر پست قبلی رو در نظر بگیرید. گروگان گرفته شدید، همراه سه غریبه. اما این بار یه سری اطلاعات از اون غریبهها دارید.
نفر اول: یه بچه پنج شش ساله که سرطان داره و ممکنه تا یه ماه دیگه بمیره
نفر دوم: یه پسر بیست، بیست و دو ساله پول دار و مغرور
سوم: یه زن مسن هفتاد ساله که به قولی یه پاش لبه گوره
این بار راه چارهای ندارید و باید یکی از این چهار نفر (شامل خودتون هم میشه) کشته بشن و حق انتخابش با شماست. چی کار میکنید؟
1) نفر اول
2) نفر دوم
3) نفر سوم
4) خودتون
5) کنار میکشید تا یه نفر دیگه این تصمیم رو بگیره (نفری که این تصمیمو بهش واگذار میکنید هم باید مشخص کنید!)
پ.ن: نظرتون راجب عکس پروفایلم چیه؟ ? بنظرتون خوفناکه؟ ?
*همهمون آخرش یه جور میریم، مهم اینه که چی بهجا بذاریم :)