هشدار جدی: این متن حاوی اسپویل های فراوان از سریال استار ترک دیسکاوری هست. اگه تا فصل سه کامل ندیدینش و می خواید ببینیدش این مطلب رو نخونید!
دوست دارم قبل از اینکه درباره خود فیلیپه براتون بگم یکم در مورد تران ها توضیح بدم.
طبق علم ساختگی سریال استار ترک ترانها موجوداتی شبیه انسانها در یکی از دنیاهای موازی هستن. ترانها از نظر ساختارهای زیر اتمی با انسانها فرق میکنن ولی تنها تفاوت ظاهری اونا با انسانا حساسیت چشم ترانا به نوره.
هرچند ترانا از لحاظ ظاهری تفاوت چندانی با انسانا ندارن ولی از لحاظ اخلاقی اصلا با انسانا قابل مقایسه نیستن. تو دنیای ترانا میشه گفت قوانین جنگل حاکمه!
بکش یا کشته میشی!
تو اون دنیا انسانا نژاد برتر حساب میشن و همه فرمانبردار و برده انسانا هستن. اونجا هرکس جایگاهی رو میخواد باید فردی که اون مقام رو داره بکشه؛ تنها اینطوری میتونی تو دنیای ترانا پیشرفت کنی.
جورجیو، امپراتور این دنیاست که بخاطر یه توطئه امپراتوریش نابود میشه و تا نزدیک مرگ میره ولی قبل از اینکه بدست لورکا (کسی که علیهش توطئه کرده) کشته بشه، مایکل برنهام (یک انسان و دختر خونده جورجیو تو دنیای انسانها) اونو بخاطر عشقی که نسبت به جورجیو انسان داشته بدنیای انسانا میاره و از مرگش جلوگیری میکنه. جورجیو با خوی وحشیای که داره مجبوره تو دنیای انسانا زندگی کنه و با همه کنار بیاد. (البته با توجه به اخلاقیاتش بقیه باید باهاش کنار بیان!)
خودشو اگه بخوام تو یه کلمه توصیف کنیم بهترین کلمهای که میتونم پیدا کنم قلدره! یه قلدره به تمام معنا! بخاطر شرایط دنیا ترانها فیلیپه همیشه آماده مبارزه (هم کلامی و هم عملی) و از این برتریش به نحو احسن استفاده میکنه و هر چیزی (تقریبا هر چیزی) که میخواد رو بدست میاره.
جورجیو هیچ فرصتی رو برای ضایع کردن یا خورد کردن کسی از دست نمیده. حتی کوچکترین سوتیای که یک نفر رو به روش میده رو فراموش نمیکنه و علیه اون فرد ازش استفاده میکنه. تقریبا از تمام افراد دور و برش یه آتو یا چیزی که بتونه باهاش اونا روکنترل کنه داره. از یه طرف هم خیلی لجبازه! بزرگترین لجبازیش هم این بود که تمام مدتی که توی دنیای انسانا بود هی از دنیا خودش حرف میزد و میگفت که چقدر اونجا بهتر و راحتر بوده ولی وقتی به دنیای خودش برگشت تمام تلاشش رو کرد تا اونجا رو شبیه اون دنیای موازی که دیده بود بکنه.
جورجیو یه خصوصیت دیگه هم داشته -که البته خودش قبولش نداشت- این که حاضر بود برای کسی که دوسش داره هر کاری بکنه. گرچه دختر خوندهش (مایکل برنهام تران) به دست خودش کشته شد ولی حاضر بود برای حفاظت از شانس با دخترش بودن دوباره هر کاری بکنه.
تقریبا تا همین اواخر وجودش برای خدمه دیسکاوری حکم پیروزی رو داشت. البته اصلا به قوانین پایبند نبود و هرگز جایی که باید میبود نبود و همین باعث میشد زمانی که دشمن حمله میکنه اون تنها کسی باشه که گیر نیافتاده.
وقتی تو فصل سه داشت با همه خداحافظی میکرد؛ تازه فهمید که چقدر بقیه براش ارزش قائلن و بهش احترام میزارن. رفتنش از داستان واقعا دردناک بود.
در آخر به قول تیلی "اون کلمه خفن رو دوباره تعریف کرد."
اگه هنوز دارین میخونین و سریالو ندیدین باید بگم برین ببینین چون واقعا سریال قشنگیه (البته اگه طرفدار علمی- تخیلی باشین).
پ.ن: پست حال بد کن بزارم تو دلتون فحشم میدین؟ ?
این بخش اختصاصی برای اون فردیه که بدون خدافظی و هیچی یه دفعه دیلیت اکانت زد -_-
آخه تو نمیگی شاید یکی نگرانت بشه؟ یه لحظه با خودت فکر کردی که دوستات تو ویرگول چی میگن؟
اصلا دوستات به کنار من چی؟ فکر نکردی یه دفعه غیب شی فکر میکنم مُردی؟?
چرا؟ خدایی چرا زدی دیلیت اکانت کردی؟ ?
لامپ میگه من دیلیت اکانت زدم بعد یه دفعه تو اکانتت حذف میشه؟ ?
میمردی حداقل یه خدافظی میکردی نامرد؟ ?
جو گیر شدی فرزندم یه دفعه؟ ?
میخوای بکشمت؟ ??
*Smile to who, can not see his/her own smile in the mirror.